اساتید و نظام دانشگاهی ما خود را مهیای تغییرات بنیادی در معیارهای آموزشی کنند
اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 بود که هر ترم موقع تصحیح ورقههای امتحانی و اعلام نتایج، مشکلی جدی داشتم. به جای بررسی ورقههای آزمون بر اساس محتوایی درس، مجبور بودم بنشینم و غلطهای تایپی برخی از آنها را بگیرم و پس از اعلام نتایج امتحان، پشت در اطاقم در دانشکده، فهرستی از فاحشترین غلطهای املایی را میچسباندم.
مشکل دیگر، این بود که باید نمرات را با کلی ارفاق روی منحنی میبردم تا تعداد مردودین درس زیاد نشود. یادمه یک ترم سعی کردم نمرات تاحدودی واقعی دانشجویان را بدهم، ترم بعد تعداد دانشجویان کلاس بطور چشمگیری کاهش یافت. میدانید این اتفاق خیلی خوبی برای استاد نیست. البته این مشکلی برای همه اساتید بود. اما بتدریج هر چه از آن سالها دور شدیم میزان سهمیهها کمتر شد و این مشکل نیز تا حد زیادی رفع شد تا رسیدیم به سالهای 85 به بعد که دوباره این اتفاق تکرار شد و هر سال نسبت به سال قبل وضع خرابتر شد. اما این بار دیگر سهمیههایی به آن وسعت قبل در کار نیود. ظاهرا کنکور برگزار شده بود و بدون اعمال ظاهری سهمیه، دانشجویان قبول شده بودند و آمده بودند سر کلاس. اما اتفاقاتی پنهانی در کار بود تا افرادی بدون آنکه انگ سهمیهای بخورند وارد دانشگاه شوند و عدهای دیگر که بایستی قبول میشدند انگ تنبل و ردی بخورند و از آمدن به دانشگاه محروم شوند. چه کردهاند در این سالها و چه ظلمها که در آموزش عالی کشور روا داشته نشده است. چه بچههای شایستهای که لیاقت آنرا داشتند وارد دانشگاه شوند و نهتنها وارد دانشگاه نشدند بلکه انگ ردی هم خوردند و در مقابل کسانی که شایستگی نداشتند و بهعنوان نخبه وارد دانشگاه شدند. آثار این سیاستگذاری پنهان را ما در کلاسهای خود میدیدیم. کم کم غلطهای املایی تکرار شدند. سطح نمرات امتحان پایین آمد و ما دوباره مجبور شدیم برای جلوگیری از ریزش دانشجویان در امتحان ارفاق کنیم. تا اینکه در نیمسال اول 89-90 از سوی رئیس دانشکده احضار شدم و از سوی ایشان نامهای به دستم داده شد مبنی بر شکایت سه نفر از دانشجویان درباره نمره امتحانشان. در این نامه گفته شده بود که استاد با ما به خاطر جهتگیری سیاسیمان اختلاف دارد و به همین دلیل ما را در امتحان انداخته است. بعد هم نتیجه کار این بود که رئیس دانشکده راسا دخالت کرد و به آنها نمره قبولی داد. این مورد در دوره سهمیهها اتفاق نیافتاده بود. دانشجویان سهمیهای تفاوت خود را از سایر دانشجویان قبول داشتند و با خضوع و تلاش سعی داشتند تاخیر خود را جبران کنند. فشاری از سوی آنان برای دادن نمره آنهم به زور وجود نداشت. خود ما احساس میکردیم به آنها و خانوادههاشان مدیون هستیم و باید همه به آنها کمک کنیم. اما اینبار قضیه فرق میکرد. ما با طلبکارانی روبرو بودیم که خود را نخبه میدانستند و حاضر نبودند تفاوت خود را از سایر دانشجویان بپذیرند. بلکه حتی از آنان پر روتر بودند و برای نمره آوردن، استاد و حیثیت معلمی او را نیز زیر سوال میبردند. با این وصف ما در دانشگاه با این سیاستگذاری پنهانی برای ورود افرادی بدون رعایت ضوابط علمی و قانونی، جایگاهها را دستخوش تغییراتی خطرناک کرده ایم. در این شرایط، این دانشجو نیست که باید خود را به استاندارهای علمی و آموزشی برساند تا پذیرفته شود و با موفقیت دوره آموزشی را طی کند، بلکه این استاد و نظام دانشگاهی است که باید خود را با چنین دانشجویانی که از اقتدار نیز برخوردارند تطبیق دهد تا پذیرفته شود و بتواند به کار خود ادامه دهد. اساتید و نظام دانشگاهی ما باید خود را آماده تغییری بنیادی کنند تا با ورود 3000 نفر در مقطع دکتری با شرایط جدید وفق یابند. هر چند همانطور که گفته شد پیشتر در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد این آمادگی فراهم شده است اما معلوم است کسانی که در مقطع دکتری وارد میشوند از قدرت و اقتدار بیشتری برخوردارند و خودشان را پیشاپیش سرتر از استاد میدانند. آماده شویم تا بدون چون و چرا نمره بدهیم، تازه باید منت دانشجو را هم بکشیم. نباید نگران استاندارهای آموزشی و علمی شویم. چیزهایی هست که مهمتر از این امور است. حتما با این تغییر استانداردها، کرسیهای نظریهپردازی ما پرشکوهتر از پیش برقرار خواهد شد و جایگاه علمی ما در دنیا زبانزد خواهد شد. معجزه ورود این 3000 نفر را مانند معجزه اقتصادی دوران شکوفای هشت سال دولتهای نهم و دهم دیر یا زود خواهیم دید.
روزنامه شهروند 6/11/92 شماره 203
متاسفانه در بیشتر دانشگاهها این وضعیت حاکم شده است و فردا همین تیپ افراد جذب هیات علمی و ادارات می شوند و سایر افرادی که با زحمت خود به دانشگاه راه یافته اند باید بیکار بمانند.