تعمیم عادت های نادرست به فرهنگ یک ملت صحیح نیست

هنجارها و ناهنجاریها در جامعه ایرانی در میزگرد شفقنا: يكشنبه ، 29 دی 1392 ، 07:04  

شفقنا زندگی- مطمئنا برای هر یک از شما پیش آمده است که وقتی پای صحبت های پدر ومادرها، بزرگترها و به نوعی ریش سفیدان می نشینید از تغییر و تحولات در برخورد، رفتار، عادات، تفکر، تصمیم گیری، نوع واکنش، اعتقادات و دهها عادات دیگر در بین نوجوانان و جوانان امروزی گله و شکایتی داشته و همواره جوانان امروزی را به انواعی از کج رفتاری ها، هنجارشکنی ها، بدفهمی، غرور کاذب، پرخاشگری، سست مذهبی متهم می کنند و البته هوشمندی، صراحت در بیان، صمیمیت و روابط اجتماعی با همسالان و صدها عادات و خصلت های دیگری را هم برای این قشر از جامعه در نظر دارند، البته هر فردی از دیدگاه خود دلایل و عواملی برای این تغییر و تحولات فکری و رفتاری در انسان های جامعه امروزی ذکر و برای آن نسخه ای خاص می پیچد، که خالی از لطف نیست بخواهیم بپردازیم آیا به راستی چنین خصلت هایی در بین برخی جوانان شیوع یافته و اگر این گونه است علت آن چیست؟  به همین دلیل نشستی با عنوان « بررسی عادات و رفتار ایرانیان»  با حضور کارشناسان روانشناس و جامعه شناس در دفتر شفقنا زندگی برگزار شد تا ضمن ارائه تصویری کلی از عادات و رفتار مردمان جامعه ما، مقایسه ای بین این رفتارها با گذشته انجام و در صورت تغییر، دلایل و عوامل اصلی آن از دیدگاه تخصصی استادان بیان شود که اهم این موارد به شرح زیر است:

به گزارش خبرنگار شفقنا زندگی؛ دکتر سعید معیدفر، جامعه‌شناس و عضو سابق گروه جامعه‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و دکتر محمدرضا جوادی یگانه دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و همچنین دکتر محسن لواسانی روانشناس، مدرس دانشگاه و مولف کتاب‌های روانشناسی در نشستی تخصصی در شفقنا زندگی به بررسی عادات و رفتار ایرانیان و تفاوت آن با گذشته پرداختند که بخش نخست این نشست در پی می آید:

*آقای معیدفر از شما شروع می کنیم، یک تفکر رایجی که در جامعه ما وجود دارد و اکثر مردم چه تحصیل کرده و غیره از آن عنوان استفاده می کنند این است که به محض مشاهده نوعی کج رفتاری و هنجاری شکنی از فردی یا افرادی در جامعه، آن را به دیگر افراد تعمیم می دهند و به نوعی حکم کلی برای همه در نظر می گیرند و به عنوان مثال می گویند این فرهنگ مردم است که این چنین شده، آیا اساسا این تعمیم دادن یک عادت خوب یا بد به یک طیف وسیعی از جامعه درست است یا خیر؟

معیدفر: عده ای همواره بحث فرهنگ را پیش می کشند و می گویند ریشه بسیاری از مشکلات ما فرهنگی است و ما باید ابتدا فرهنگ را اصلاح کنیم، من مخالفت این نوع تفکر هستم، نمی خواهم بگویم ما نسبتی با فرهنگ نداریم ولی در درجه اول باید عوامل دیگری مورد توجه و بررسی قرار بگیرد، بنابراین نقصی که ما داریم در خصوص اینکه علت هر نوع مشکلی را از بی توجهی به مقررات راهنمایی رانندگی تا تقلب کردن، دروغگویی، پرخاشگری و هر مشکلی که برای ما پیش می آید این را به مسئله فرهنگ منتقل می کنند، اینجا معلوم است که ما درک درستی از خود آن رفتار نداریم. نه اینکه از فرهنگ درک نداشته باشیم، اصلا انسان خودش موجودی فرهنگی است و تمام کارها و فعالیت های آنها در همه زمینه ها به نحوی ناشی از فرهنگ است و فرهنگ هم همان تعلقی است که یک فرد به جامعه پیدا می کند و تحت تاثیر ارزش ها و هنجارهای آن جامعه قرار می گیرد، به هر حال من ایرانی (بطور عام) متعلق به یک منطقه خاص کشور، وقتی بزرگ شدم در کنار عده ای که در واقع هم قوم، هم طایفه و هم گروه من بودند کم کم رنگ آنها را به خود گرفتم، این رنگ گرفتن به عبارتی همان فرهنگ است اینکه تمام تصورات، اندیشه، رفتار و گفتاری که من انجام می دهم رنگ جامعه را گرفته است و این رنگ هم رنگ جامعه کلی است و هم رنگ آن خرده فرهنگ هایی است که در بین آنها زندگی می کنیم، بنابراین به عبارتی فرهنگ همان رنگی است که من از آن جامعه پیدا کردم و این رنگ باعث شده که در گفتار، نوشتار، نگاه کردن، راه رفتن، فعالیت های اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و حتی رانندگی تاثیر بگذارد، حال اجزای آن نظیر قومیت، ملیت، دین، فرایند جهانی شدن و غیره می توانند منابع تحول در رفتار انسان ها به شمار روند. اما اینکه نهایتا آیا ما می توانیم هر رفتاری که می کنیم بگوییم چون مبنای آن همان رنگ است بنابراین علت بهنجار یا نابهنجار بودن آن فرهنگ است؟ من معتقدم هستم فرهنگ بیشتر بعد مثبت یک رفتار است اما گاهی اوقات ممکن است زمینه ها مشکلی نداشته باشد ولی در انتقال آن دچار اشکال شویم، یعنی فرض کنید در عالم بسیاری از امکانات وجود دارد و ما در آن تنفس می کنیم اما عده ای امکان این تنفس سالم را ندارند. همین وضعیت آلودگی هوا، اجازه نمی دهد من اکسیژن سالم دریافت کنم بنابراین ممکن است به عارضه ریوی و قلبی مبتلا شوم، بنابراین ما می توانیم بگوییم که یک سری مسائل و شرایطی در محیط ممکن است اتفاق بیفتد که اجازه ندهد انسان ها تحت تاثیر این ارزش ها و هنجارهای مثبت قرار بگیرند، ممکن است گاهی اوقات ما به جنبه های منفی نیز فرهنگ بگوییم ولی این اشتباه است، به عبارتی فرهنگ بیشتر همان ته‌نشست های ارزش ها و هنجارهایی است که انسان در نسل های مختلف و دوره های طولانی در جامعه بر اساس آن عمل می‌کند و باید ناظر بر جنبه های مثبت باشد، به هر حال اجداد ما زمینه های منفی فرهنگی برای ما ایجاد نکردند به عبارتی باید بگوییم اتفاقا چیزهایی که خوب هستند ماندگارند و چیزهای بد مثل کف روی آب است که نمی ماند. مثلا حق همیشه ماندگار است ولی باطل مثل کف روی آب زایل شدنی است. به یک عبارت فرهنگ هم آن جریان اصلی و مسیر اصلی همان آب است و اگر اتفاقات و مشکلاتی هم است همانند کف روی آب است و آن کف روی آب نمی تواند خودش را نشان دهد.  بنابراین یک خانواده ای که از هم پاشیده است اجازه نمی دهد که اعضای آن خانواده تحت تاثیر این فرایند صحیح قرار بگیرند، جامعه ای که دچار برخی مشکلات اقتصادی، اداری، سوء مدیریت و غیره است اجازه نمی دهد که همه افراد جامعه از این آب پاک، فضای سالم، فرصت هایی که نیاکان مان برای ما فراهم کرده اند استفاده کنند، بنابراین همه گناهان را نمی شود به دوش فرهنگ انداخت، و جنبه های منفی رفتار را اگر به فرهنگ الحاق کنیم ایراد دارد. ما همواره می گوییم هنجار و نابهنجار، که هنجار همواره در حوزه فرهنگ قرار می گیرد، نابهنجار جز فرهنگ قرار نمی گیرد یا به نوعی ارزش و ضد ارزش، ضد ارزش در حوزه فرهنگ قرار نمی گیرد، اصل همان هنجارها، ارزش ها و دستاوردهای بشری است که همه فرصت هایی برای بشر هستند اما در واقع در جامعه یک سری اتفاقاتی می افتد که عده ای بی بهره می شوند و فرصت اینکه تحت تاثیر جنبه های صحیح ارزشی و هنجاری فرهنگ قرار بگیرند قرار نمی گیرند، بنابراین به همین دلیل من مسائل را به فرهنگ ربط نمی دهم باید دید که چه چیزی در جامعه است که عده ای را نمی گذارد از این ریشه ها و خوبی ها بهره مند شوند و هنجارها را به خوبی درونی کنند، به هر حال من که این خطا را انجام می دهم در جایی دیگر این خطا را انجام نمی دهم و یا وقتی در خیابان به عابری خشونت اعمال می کنم،  در خانه این خشونت را اعمال نمی کنم. بنابراین عملا این فرد یاد گرفته که کجا و در چه موقعیتی رفتاری را انجام دهد. بنابراین این نوع رفتارها را نمی شود خیلی به حوزه فرهنگ نسبت داد. اگر چه این بحث من به این معنی نیست که در آینده، تعلیم و تربیت را در دگرگونی فرهنگ در نظر نگیریم، اما معتقد هستم اینکه ما ریشه همه چیز را به فرهنگ نسبت بدهیم این درست نیست.

آقای دکتر جوادی نظر شما چیست؟

جوادی یگانه: من با نظر دکتر معیدفر موافق هستم که طبیعتا ریشه بسیاری از مشکلات ما فرهنگی ندارد یعنی ما در سطح فرهنگ مشکلی نداریم، مثلا اگر دروغ را مثال بزنیم می بینیم، با وجود اینکه دورغگویی در جامعه ما رواج دارد کسی آن را یک ارزش نمی دانند، کسی دوست ندارد  به صفت دروغگویی در جامعه شناخته شود، بنابراین دروغ یک مسئله اجتماعی است نه مسئله ارزشی و فرهنگی، در بسیاری از موارد باید ما مسئله فرهنگی را از مسئله اجتماعی تفکیک کنیم یعنی آن چیزی که در اجتماع می گذرد و شرایط اجتماعی آن را اقتضا می کند با آن چیزی که واقعا در سطح ارزش ها است باید تفاوت قائل شویم، البته برخی از مسائل ما مسائل فرهنگی است که باید قبول کنیم مثلا وقتی ما یک رفتار اجتماعی را انجام می دهیم به دنبال هدف و کنش اجتماعی هستیم، هم ارزش ها اثر می گذارند وهم محیط فیزیک و اجتماعی، بنابراین محیط هم مقدار زیادی بر این نوع رفتارها موثر است یعنی اگر ما در یک منطقه متفاوت بودیم احتمالا رفتارمان نیز تغییر می کرد و یا اگر در یک جزیره ای بودیم شاید رفتارها و عکس العمل ها به نوعی متفاوت تر از رفتارهای کنونی بود و من از این جهت محیط فیزیکی را موثر می دانم، بنابراین مشکل ما مشکل فرهنگ نیست یعنی ما در یک جامعه ای هستیم که این جامعه اجازه هنجار شکنی می دهد یا هنجار شکنی را تشویق می کند اما در محیط دیگر این نوع هنجارشکنی ها را تشویق نمی کند، بنابراین برخی از مسائل ما مسائل محیطی و اجتماعی است اما برخی از آن ها مسئله فرهنگی است، آقای دکتر معیدفر درست می گویند که معمولا فرهنگ مثبت است ولی ما ارزش های متعددی داریم که باید بین ارزش روی کاغذ و ارزش واقعی تمایز قائل شویم، مثلا در کشور ما اگر بخواهند بگویند مرد خود یا زن خوب چه معیارهای خوبی برای ازدواج باید داشته باشد، همه می گویند دختر و پسر باید اخلاق، مذهب یا دین داشته باشد، اما خانواده ها معمولا در مراسم خواستگاری سئوالی که از داماد می پرسند می گویند شما چیکاره هستید؟ و کسی از اخلاق سئوالی نمی پرسد، و عملا دین و اخلاق را برای ازدواج در درجه دوم می دانند اما ثروت و زیبایی را در درجه اول قرار می دهیم یا اینکه در جامعه ایران پرخاشگری ارزش است یعنی بد دهنی بد است ولی نه به آن اندازه ای که ما می گوییم یعنی ما یک سری تعارفاتی را می کنیم اما اگر کسی بتواند عصبانی شود و فریاد بزند راحت تر کارش پیش می رود، کارمندی که در اداره کاری را انجام نمی دهد باید با فریاد و پرخاشگری با آن برخورد کرد، بنابراین فریاد زدن به وقت لزوم، خشن بودن، توانایی کتک زدن دیگران در جامعه ما یک ارزش به حساب می آید، بنابراین نوع رفتارها مثل پرخاشگری در جامعه ما ارزش است، البته همواره این پرخاشگری، فحش و بد دهنی ما به افراد ضعیف تر از خودمان اعمال می شود و این افراد از لحاظ ثروت، توانایی جسمی و غیره از ما پایین تر است و ما همواره با انسان های قدرتمند بسیار هوشمندانه برخورد می کنیم، حتی انتقادات در جامعه ما نیز معمولا به افراد ضعیف تر صورت می گیرد این همه خشونت های کلامی و نگاه به زنان در جامعه به این دلیل است که می دانیم و این تصور وجود دارد که زن ها نمی توانند با ما برخورد کنند، بنابراین برخی از ارزش های ما علت بسیاری از مشکلات ما در جامعه است، ولی لزوما همه مشکلات ما در این سطح نیست و ما مسائل متفاوت تری داریم، در این زمینه مثالی می زنم، یکی از صفت هایی که در مورد ما ایرانیان می گویند و تقریبا به نوعی ما خود آن را نیز پذیرفته ایم همان تنبلی است، من در این زمینه نیز کار میدانی انجام دادم، قائده این است که ما پیگیری نکردیم که بگوییم مردم ایران تمایل به تنبلی دارند یعنی ما گرایش شخصیتی به تنبلی نداریم اما وقتی در جامعه می توانیم کار نکنیم و پول در بیاوریم پس چرا باید کار کنیم یعنی ما در این زمینه مشکل داریم، تنبلی در جامعه ما بیش از اینکه یک مشکل شخصیتی باشد این است که ما آن را یک نوع ارزش تلقی کنیم، در این زمینه باید به مسائل دیگر هم توجه کنیم، در واقع در جامعه ی که می بینیم مردان دو یا سه شیفت کار می کنند زنان نیز علاوه بر کار بیرون، در منزل نیز کار می کنند نمی توانیم بگوییم جامعه تنبلی داریم، با این وجود اگر بپرسیم پس چرا با این شرایط کار در جامعه ما پیش نمی رود باید گفت علتش این است که هماهنگی ها در جامعه درست صورت نمی گیرد، یعنی آن جایی که باید کار بکنیم کار نمی کنیم، در بسیاری از موارد مدیری که می خواهد کارها را اداره کند کمتر از کارمندان می داند، خوب به راحتی می شود این مدیر را بازی داد، به همین دلیل کاری انجام نمی شود، در واقع باید گفت انسان های جامعه ما افرادی کاملا زرنگی هستند نه تنبل، در واقع فردی که با ماشین دولتی بی رحمانه رفتار می کند ولی با ماشین خودش خوب رفتار می کند نمی شود بگوییم فرد بلد نیست چطوری با ماشین رفتار کند باید گفت این فرد، فردی بی ملاحظه است، و این عاداتی که ما در جامعه ایران می بینم مشکل بدی است اما اسم آن تنبلی نیست، مشکل این است که ما در جامعه خود سیستمی داریم که این سیستم بلد نیست از افراد کار بکشد به همین دلیل در این سیستم تعداد کارمندان زیاد هستند من تعبیری دارم و معتقد هستم کارمند البته برخی کارمندان( باید مراقب باشیم چون هر نوع آسیب شناسی درجامعه ما نوعی توهین تلقی می شود) حقوق می گیرند و تا سر کار بیایند و بقیه کارمندان نیز باید به آنها کارانه، اضافه کار و پاداش دهیم تا کار کنند، این نشان می دهد که مدیر بلد نیست از آنها کار بکشد، به نظر من تنبلی و دروغ مشکلی است در سطح اجتماعی، در واقع مردم جامعه ما به ذات و شخصیتا دروغگو و تنبل نیستند و آن را ارزش نمی دانند، اما در جایی نیز در سطح ارزش ها ما مشکل داریم ولی این مشکلات در سطح ارزش ها به اندازه سطح اجتماعی نیست، عمده نابسامانی که در جامعه ما وجود دارد مشکل اجتماعی است، در واقع ما یک جامعه به شدت در هم ریخته و نابسامان داریم که خیلی از مشکلات را ایجاد می کند البته ما مشکلاتمان در سطح تربیتی، شخصیت و ارزش ها نیز است و من آن را انکار نمی کنم برخی از مشکلات سطح ارزش های ما انصافا جدی است، ولی اینکه در سطح اجتماعی مشکل داریم به این معنی است که اقتضائات ساختاری و اجتماعی ما موجب تنبلی ما می شود در جامعه ای که همواره ثروت ارزش می شود برای افراد مهم است که ثروتمند باشد اما از کدام راه این ثروت را بدست بیاورند مهم نیست، به همین  دلیل افراد در ادارات و یا سازمان های دیگر تلاش می کند به هر طریقی به آن ثروت و ارزش دست یابد، لذا وقتی ما ثروت را به عنوان یک ارزش تلقی می کنیم طبیعی است که این به هم ریختگی در جامعه ایجاد می شود،  لذا به نظر من عمده مشکلات ما در جامعه مشکل در سطح اجتماعی است یعنی ما باید آن دو سطح را کنار بزنیم و فقط مسائل را در این سطح بررسی کنیم، لذا بی فرهنگی به نظر من لغت خوبی نیست، لغتی است که ما آنها را می سازیم تا مشکلات را از سطح جامعه به سطح اشخاص ببریم البته اگر چه  اشخاص هم مشکل دارند ولی در حال حاضر مشکل ما اشخاص نیست، مشکل اصلی در سطح اجتماع است، مثلا در علت یابی تصادفات به جای اینکه بگوییم خودرو ساز مقصر است که خودروی بی کیفیت و بدون امکانات حفاظتی تولید می کند و یا جاده مشکل دارد همه می گوییم راننده مقصر است، اگر چه وی نیز تقصیر دارد، بنابراین اینکه ما می گوییم بی فرهنگی، این می خواهد مشکلات را از سطح ساختار، سیستم و اجتماع به سطح اشخاص هدایت کند به نظر نوعی آدرس غلط دادن است برای اینکه مقصرهای اصلی کمتر دیده شود.

علت اینکه همه مشکلات را به فرهنگ نسبت می دهند به این دلیل است که فرهنگ عام ترین لغت است ما کتابی داریم که در این کتاب آقای داریوش آشوری آن را ترجمه کردند 136 تعریف متفاوت از فرهنگ شده است، تقریبا هر چیز مطلوب و غیر مطلوب یعنی مادی و غیر مادی که در جامعه محسوس است و رنگ جامعه را دارد فرهنگ است لذا برداشت عام از فرهنگ می شود و فرهنگ مفهومی خیلی کلی است ولی من به مفهوم دقیق فرهنگ را به معنی نظام ارزش ها و هنجارها گرفتم از اجتماع و هنجارها آن را تفکیک کردم یعنی اگر نظام شخصیت، نظام اجتماعی و نظام فرهنگ و اگر این سه نظام را از همدیگر تفکیک کنیم مشکل ما در بی فرهنگی نیست اگر چه در این زمینه نیز مشکلاتی داریم مشکل ما در جامعه است باید آن را ببینیم.

معیدفر: وقتی در تلقی عامه ما بحث فرهنگ مطرح می شود به این معنا است که به جبرگرایی رسیدیم به این عبارت که فرض کنید ما اینطوری شکل گرفتیم که نمی توانیم غیر از این رفتار را انجام دهیم این به این معنا است که غیر از این کاری که الان داریم انجام می دهیم را نمی توانیم انجام دهیم ولی همان را هم می شود سئوال کرد که آیا این رفتاری که در این محیط یا جامعه انجام دادید در کشوری دیگری مثل عربستان نیز می توانید انجام دهید؟ وقتی طرف می گوید نه، آن وقت ما می گوییم وقتی که انجام نمی دهید وقتی در روابط خانوادگی یا دوستان نیز انجام می دهید باز با پاسخ منفی مواجه می شویم، یعنی این بیانگر آن است که این رفتار بخشی از شخصیت وی نیست، آن الزام آور و جبر نیست این در واقع رفتاری متناسب با آن موقعیت است. یعنی من ایرانی بسیار موقعیت شناس هستم و تمام رفتارهای من نه بر اساس ذاتیات من، بلکه بر اساس تشخیص من از اینکه کجا چه رفتاری را انجام دهم روی می دهد. مثلا من ایرانی که اینقدر سود جو هستم روز عاشورا در خانه ام باز است به همه غذا می دهم و اگر مهمانی بیاید بهترین غذاها را به او می دهم. من ایرانی که اینقدر نفع طلب هستم برای بچه خود بزرگترین کارها را انجام می دهم که به این نوع رفتارها، رفتار متناسب با موقعیت می گویند نه فرهنگ. البته ممکن است ما در مواقعی در رفتاری مداومت کنیم بعضا یاد گرفته باشیم  هر وقت کوچه می رویم آشغال را بیرون پرت کنیم اما باز این رفتار را همه جا انجام نمی دهیم. به همین دلیل واقعا دشوار است به آن بگوییم فرهنگ. فرهنگ به جنبه های پایدار رفتار می گویند. به آن، رفتار متناسب با موقعیت می‌گوییم.

آقای دکتر در این زمینه پس مذهب موقعیتش کجا است در کشور ما مذهب یکی از پر رنگ ترین ا رزش ها است که افراد در برابر تمامی رذایل اخلاقی در مورد آن حرف دارند و یعنی در مورد تک تک آنها توصیه شده است کشوری که می خواهد اینقد پایگاه اخلاقی محکمی داشته باشد و می خواهد افراد را مذهبی بار بیاورد چه اتفاقی می افتد وقتی این افراد در شرایطی که قرار می گیرد آن دیدگاه مذهبی را کنار می زند و تصمیم می گیرد رفتارهای غیر اخلاقی انجام دهد؟

جوادی یگانه: تحقیقات نشان داده است که غالبا انسان های دین دار از لحاظ اجتماعی رفتارهای بهتر و بیشتر مراعات دیگران را می کنند طبیعتا ما مفهومی به نام حق الناس داریم که این باعث می شود اگر کسی با ماشین خود بوقی می زند و من خواب باشم از خواب بپرم حق الناس حساب می شود، مشکلی که ما داریم  بخشی از آن به نوع نگاه ما به دین بر می گردد یعنی مثلا رویکردی که حافظ دارد و می گوید سه ما می بخور و 9 ماه آزاد باش، یعنی اینکه یک بخشی از این رفتارها بحث دینی است که در این باره ارجاع می دهم به مقدمه کتاب انسان و سرنوشت آقای مطهری که علل عقب ماندگی مسلمین را بیان می کند، ولی بخشی که به شخصیت بر می گردد این است که ما شخصیت دو پاره ای داریم یعنی در موقعیت هایی با موقعیت های دیگر متفاوت عمل می کنیم، و یعنی من به شخصه معتقد هستم آن موقعیت هایی که نفع به معنای عام( ثروت و قدرت) وجود دارد معمولا در این مواقع دین روی رفتار ما اثر ندارد و همه انسان ها یک جور، غیر اجتماعی یا نابهنجار رفتار می کنند، اما جاهایی که نفع نیست در حوزه مذهب، خانواده، دوستان و غیره که نفع نیست این طور عمل نمی کنند، مثلا ما اگر در جامعه ایران برویم رستوران و غذا بخوریم اگر زده باشد برنج ایرانی خیلی اطمینان نمی کنیم، یا اگر گوشت آن تازه باشد، ولی همان صاحب رستوران اگر بخواهد نذری بدهد در نذری خود برنجش حتما ایرانی و گوشت آن هم تازه است، یعنی انسان هایی که مراسم احیا می روند و برگشتنی سعی دارند قانون را رعایت کنند مشکل ما به بعد پیامدی دین بر می گردد، یعنی انسان هایی که دین دار هستند که ما حد دین داری همه افراد در جامعه در حد بالا است، این افراد عناصر دینی را که باید در رفتارهای معمولی خود پیاده کنند این کار را نمی کنند یعنی افراد دین دار هستند اما در موقعیتی که نفع است دیگر عامل دین نیست که تعیین کننده رفتار می شود، شما در همان فضای سیاسی جامعه افراد در دو طرف را می بینیم دین دار هستند ولی هر کدام دیگری را به بی دینی متهم می کنند، مسئله این است لزوما در جاهایی که پای قدرت یا نفع اقتصادی در میان باشد دین نیز انواع کلاه شرعی هایی را که ممکن است درست می شود، شما اگر از هر مرجعی سئوال کنید و می گویند که ربا و سود بانکی حرام است( فتوای امام خمینی) بنابراین باز بانک راهی را باز می کند که حرام بودن آن را توجیه کند، بنابراین مشکل ما این است، البته من قصدم این نیست که بخواهم جامعه خود را با کشورهای دیگر مقایسه کنم، من خبر ندارم کشورهای دیگر این چنین مشکلاتی را دارند یا نه اما می دانم وضع جامعه ما غیرقابل تحمل است، یا ما در رفتارهای خود در جامعه پرخاشگری می کنیم 18 هزار نفر کشته از ابتدای سال تا کنون در تصادفات رانندگی آمار بسیار بالایی است حال ممکن است کشوری دیگر آمار بیشتری داشته باشد یعنی می خواهم بگویم هدف من مقایسه نیست من شرایط خودمان را توصیف می کنم، بعد تطبیقی معمولا در این زمینه ها مسئله را دچار کج فهمی می کند، مهم این است که ما یک آرمان و تصوری از خودمان  داریم که آن تصور تصور خیلی عالی است ما یک تمدن برجسته بوده ایم و کشور ما حتی امروزه نیز تاثیر گذار هستیم و حتی فردی مثل آقای احمدی نژاد می تواند در سطح منطقه یک تاثیرگذار باشد در واقع کشوری موثر و زنده ای هستم که بسیاری از تغییرات ما داخلی است، بنابراین توقع از این چنین کشور بالا است و انتظار داریم جایی که زندگی می کنم آرمانی باشد و انتظار داریم مردم خوب باشند، می خواهم بگویم تطبیق در آسیب شناسی اجتماعی کار ما را با مشکل مواجه می کند مثل این است که بگویم من بیماری ریوی دارم ولی آقای فلانی این بیماری را ندارد در واقع من می خواهم مشکل خودم را رفع کنم و خودم سالمتر باشم و سالمتر بودن من نسبت به امروز و دیروز من است ارتباطی به جوامع دیگر ندارد.

*آقای دکتر لواسانی شما به عنوان یک روانشناس اگر بخواهید از دیدگاه فردی دلیل برخی رفتارها و عادات غلط رایج در جامعه امروز ما را بررسی کنید چه توضیحی برای آن ارائه می دهید؟ ریشه فردی و اجتماعی شکل گیری رفتارهای نابهنجار در میان افراد چه می تواند باشد؟

لواسانی: به هر حال روانشناسی مطالعه علمی رفتار است انسان، رفتار و فرهنگ با از یکدیگر تفکیک ناپذیر است، خود رفتار زاییده ذهن ما است یعنی از ذهن شکل می گیرد ما آن را ابتدا باور می کنیم و بعد از تایید در مورد آن شور و اشتیاق ایجاد می شود که در روانشناسی به آن انگیزه می گویند،  بعد تصمیم می گیریم و در نهایت آن را انجام می دهیم، حال این رفتارها گاهی بهنجار و نرم نیست، نرم همان الگویی است که ما رفتار را بر اساس آن می سنجیم و می گوییم آن درست است یا نه، از طرفی انسان با فرهنگ فردی است که فکر می کند و بر اساس باور خود به آن عمل می کند از طرفی انسان بی فرهنگ وجود ندارد حتی اگر من بی ادبانه با کسی صحبت می کنم صاحب فرهنگ هستم، در واقع اتفاقی که برای رفتار نابهنجار شکل می گیرد این است که متاسفانه عناصر فرهنگ ما با هم شکل نمی گیرد، عناصر فرهنگ یعنی مثل این است که خودرو ساز ما باید به تعدادی خودرو بسازد که به همان نسبت جاده ها نیز توسعه پیدا کند و من انسان نیز در این زمینه آموزش دیده باشم که در رانندگی چگونه رفتار کنم، از طرفی شخصیتی داریم که از زیست بوم ما نشات می گیرد یعنی زیست بوم و محل زندگی ما فرهنگ ما را می سازد فرهنگ من شخصیت مرا می سازد و من نیز بر اساس آن رفتار می کنم، اینکه من کجا بدنیا آمدم و چه باوری دارم، و الگوها و متغییرهای من چه کسانی هستند و من نیز بر اساس آن الگویی که می بینم الگوی رفتاری خود را شکل می دهم و از طرفی نیز وقتی که انسان بزرگ می شود معمولا الگوهای رفتاری دوران کودکی خود را دارد یعنی الگوهای رفتاری ما بر اساس کودکی من شکل می گیرد، فرض کنید من یک پسری 4 ساله هستم که سریع و بدون لکنت حرف میزنم و با دوچرخه در منزل می چرخم حالا من در 30 سالگی خودم همان الگو هستم همان شیوه حرف می زند و همان رفتار دوچرخه سواری خود را در بزرگسالی در موتور سواری در خیابان نمایش می دهد، بنابرای شاکله شخصیت من در همان بازه زمانی 4 تا 7 ساله شکل می گیرد در شکل گیری این شالکه عواملی مانند محیط به دنیا آمدن، متغییرهای همراه و غیره تاثیر دارد حال در بزرگسالی وارد جامعه می شود، در جاهایی به من یک اجازه هایی می دهد که من مطابق میل خودم رفتار کنم اگر چه یک الگوی کلی دارم، اینکه ما در فرهنگ مانند ژاپنی ها باشیم می توانیم چون شخصیت فرهنگی آنها یک شخصیت درون گرا است ولی شخصیت فرهنگی ایران یک کشور برون گرا است یعنی شخصیت فرهنگی آنها می گوید همه دنیا باید مثل من باشد و من بهترین هستم و در سطح دنیا تاثیرگذار هستم به نظر من در فرهنگ ایران باید بررسی کنیم از گذشته ایرانیان چگونه بودند و اعراب و فرنگیان و حتی خود ایرانیان در مورد ما چه گفتند را بفهمیم ایرانی همواره اسطوره ساز است و مهمان نواز هم است و بر اساس آن مذهب و دینی که در چارچوب اصلی است در جاهایی نقش افراد تغییر می کند در جایی می داند باید درست رفتار کند اما می بیند برای اینکه کارش راه بیفتد فرصت طلب باید باشد فرصت یاب نیست و می داند اگر دروغ بگوید بدون نوبت وارد صف می شود و جالب این است از این نوع رفتار به عنوان زرنگی یاد می کنند برای اینکه از این بحث نتیجه ای بگیریم ما دچار چند چالش بزرگ هستم که اولی تضاد بین سنت و مدرنیته ( بالاخره ما مدرن شویم یا سنتی بمانیم این یک تضاد است)، در حوزه فرهگ بخشی از مدیران فرهنگی ما ناکارآمد وارد شدند هیچ کس به وظایف خود عمل نمی کند، دوم نقش آموزش است که در حوزه فرهنگ باید آموزش دهیم که هر کسی نقش خود را بازی کند بر اساس آن پدر، مادر، استاد و غیره نقش خود را بازی کند حال چه اتفاقی افتاده که این الگوهای رفتاری باعث شده وقتی که کسی زیاد صحبت کند می گویند فرد پرحرفی است ولی همان صحبت را کسی در موقعیت دیگر بزند به او فرد اجتماعی می گویند، یا من جایی قاطع حرف می زنم می گویند فلانی کله شقی است ولی همان الگو را یک شخصیت مطرح انجام دهد به وی فرد اجتماعی می گویند، لذا رفتاری که من نوآور محسوب می شوم ولی دیگر بی ادب، برگردیم  به تعریف فرهنگ، ما در فرهنگ کلمات رایج و غلطی داریم اگر من آشغالم را در خیابان انداختم بی فرهنگ نیستم در نتیجه اتفاقی که برای مان به عنوان یک شخصیت بهنجار یا نابهجنار شناخته می شود این است که من یاد می گیرم که پرخاشگری انجام دهم، البته باید هر شخصیتی در جایگاه خودش راهبردهای شخصیتی و الگوهای رفتاری را بشناسد و باور دین و فرهنگ هم بسیار تاثیرگذار است.

در این زمینه ها نقش تربیت در دوران کودکی بسیار با اهمیت است اینکه من می گویم من پدر هستم و درست رفتار می کنم اگر آن رفتار را فرزندم در من ببیند ممکن است سر تکون بدهد ولی قاعدتا خودش نیز انجام می دهد، فرهنگ به گونه ای است که هر نسلی به گونه ای نسل بعد خود را می سازد، پس متغییرهایی در جامعه و نسلی که در حال گذر است با تغییرات اجتماعی که صورت می گیرد ما نمی توانیم انسان های بعدی را بی فرهنگ جلوه دهیم فرهنگ در جایگاه خودش یک شخصیت عظیمی است که همه به دنبال تعالی است بنابراین خانواده باید متعالی و کارمند باید فرهنگ سازمانی عالی داشته باشد و من تلاش می کنم کمتر کار کنم چون فکر می کنم انسان هایی هستند کم کار می کنند بیشتر پول درمی آورند بنابراین من نیز باید مثل او رفتار کنم،

در واقع  همه خانواده ها باید نقش های خود را در حوزه های تربیتی یاد بگیرند، به نظرم باید در این زمینه کارهای جدی صورت بگیرد.

معیدفر: انسان موجودی اجتماعی است یعنی همانطور که انسان عاقل است اجتماعی نیز هست که برخی آن ویژگی را فطری و برخی نیز غیر فطری می دانند ولی به هر حال آنچه که ما می بینیم این است که انسان از همان ابتدا اجتماعی بوده است. یعنی اول این ویژگی بصورت زندگی های قومی، طایفه ای و قبیله ای شروع و بعد کم کم به سمت اجتماعات بزرگ نیز کشیده شد. یعنی اینکه به هر حال این انسان اگر از جامعه جدا شود بطور کلی به هم می ریزد. یعنی شخصیت وی متلاشی می شود و انسانی از هم گسیخته می شود و به سمت رفتارهای نابهنجار حرکت می کند. البته این به این معنی نیست که وقتی وارد اجتماع شد ممکن است خطا، پرخاشگری نکند و ویژگی های منفی را نداشته باشد. به هر حال همانطور که در قرآن نیز ذکر شده است در وجود یک انسان یک سری ویژگی های منفی هست و به دلیل همین خرده شیشه ها بود که فرشته ها به خداوند گفتد این موجودی که خلق می کند مشکل آفرین می شود، اما در عین حال در روح این انسان روح خدا دمیده شده است. یعنی می تواند موجودی مثبت و متعالی نیز باشد. به میزانی که یک فرد در جمع، جمعیت و یا جامعه حضور و هویت اجتماعی پررنگ تری پیدا می کند، آن وجوده خرده شیشه ای وی کم رنگ تر می شود، و در واقع کمتر آن را نشان می دهد. بنابراین ممکن است در منزل هم رفتار خشونت باری انجام دهد ولی به میزانی که خانه جو آن جمع و اجتماع محکمی داشت در نتیجه این خرده شیشه ها کمتر اتفاق می افتد اما هر چه که انسان از این جمع و از این اجتماع فاصله می گیرد آن ابعاد منفی و خشونت بار وی افزایش پیدا می کند، حال شما می پرسید چرا ما ایرانی ها در گذشته بهتر از امروز بودیم؟ اتفاقا درست هم است یعنی ما در گذشته رفتارهای بهتر از امروز را داشتیم و به یک سری قواعد، هنجارها عرف بدون اینکه اجباری در کار باشد پایبندتر بودیم و شرایط نسبت به امروز مناسب تر بود، علت آن این است چون هر چه ما عقب تر می رویم روح اجتماع را در بین خود بیشتر می بینیم و هر چه به جلوتر می رویم متاسفانه این اجتماع کوچک تر می شود و امروز این اجتماع تنها به خانواده و یک سری روابط دوستان محدود شده است و سالی یکبار هم شاید در مراسم هایی مثل عاشورا خود را نشان می‌دهد. علی‌رغم پرشکوه بودن و شلوغ بودن اجتماع شب عاشورا می بینیم در آن شب کمتر کسی می رنجد، یا در اجتماعی مثل پیروزی کاندیدای مورد علاقه وقتی اجتماعی شکل می گیرد و جشنی در این زمنیه انجام می شود افراد باز کمتر از رفتارهای ناخوشایند همدیگر می رنجند و همه سعی می کنند آن شب را به شادی بپردازند و پرخاشگری نکنند و روابط در این نوع اجتماعات بدون اینکه انتظاماتی باشد بسیار زیبا از طرف خود مردم تنظیم می شود، و این روح جمعی و اجتماع است که کار خود را به این شکل نشان میدهد و اجازه نمی دهد جنبه های شخصی فرد و منفی بر اجتماع تاثیر بگذارد، بنابراین ما در ایران متاسفانه از دوره مدرن که وارد شدیم در این دوره طایفه، قوم و قبیله را سریع کنار زدیم و سنت های خود را شکستیم و رضا شاه وقتی روی کار آمد به جای اینکه بتواند این روح اجتماع را در یک جامعه ای بزرگتر به نام ایران تداوم بخشد، برعکس همه این سنت ها را به عنوان تهدید از سر راه برداشت و سعی کرد جامعه را تکه تکه کنند، و یک چیزی که رضا شاه خیلی تلاش کرد که از بین ببرد و آن هم گردهمایی ها، اجتماعات و بنیادهای های مذهبی جامعه بود ولی در این زمینه موفقیتی حاصل نکرد، اما در دوره‌های پس از آن، ما توانسیتم این نوع اجتماعات را سست و کم رنگ کنیم یعنی به یک عبارتی از سال 1357 تلاش کردیم تا در هر نوع اجتماعی را که مخصوص مردم بود دخالت کنیم و موجبات سستی آنها را فراهم کردیم. سعی کردیم افراد را در اجتماع از یکدیگر بترسانیم، علت این کار هم این است که اداره چنین جامعه ای بسیار راحت تر از جامعه گذشته است. بنابراین اگر پاسخ بدهیم که چرا امروزه جامعه ما اینطور شده باید بگویم به این دلیل است که ما امروزه هویت اجتماعی را از افراد گرفتیم و فقط آنرا در شکل چند نماد مثل تخت جمشید درآوردیم و امروز ایرانیان دیگر آن روح جمعی گذشته را ندارند. با هم هستند ولی بسیار از هم فاصله دارند و آن جمع را احساس نمی کنند بنابراین در شهر همه از همدیگر بیگانه و فراری هستند، هر یک از افراد می خواهند از همدیگر سبقت بگیرد چون روح اجتماع را احساس نمی کنند و تصور نمی کنند که جامعه جریان پیدا کرده است. بنابراین این حلقه مفقوده هر روز بیشتر از گذشته کمتر می شود به همین دلیل رفتارهای منفی بیشتر بروز پیدا می کند. وقتی همان قضیه برخورد یک مداح با فردی در اتوبان را مثال بزنیم می بینیم دو فرد با هم دیگر تصادفی انجام داده و فرد مداح در آن لحظه بدون اینکه کنترلی روی خشم خود داشته باشد شروع به تیراندازی به سمت مقابل می کند. کسی که خود اجتماعات و حماسه های بزرگ را راه می اندازد در خلوت نمی تواند بر خشم خود کنترل کند. یعنی در واقع این فرد در آن موقعیت هیاتی روح جمعی دارد به محص اینکه از محیط جدا می شود روح جمعی خود را از دست می دهد و نمی داند کجا قرار گرفته است و احساس بیگانگی می کند. بنابراین به محض اینکه روح جامعه جریان پیدا می کند رفتارها نیز اصلاح می شود ولی وقتی که افراد از آن اقیانوس و دریا فاصله بگیرند آن موقع خشکی و گرفتاری پیش می آید. اما اینکه چرا در گذشته ما رفتارهای بهتری داشتیم ولی در این چند سال اخیر وضعیت ما بدتر می شود به این دلیل است که بطور کلی ریشه هر نوع اجتماع را خشکاندیم و آن را تنها به حوزه خانواده محدود کردیم. برای این است که امروزه تلاش می کنند نشان دهند که نهاد خانواده خیلی با اهمیت است چون می دانند خانواده کبریت بی خطر است ولی مابقی اجتماعات مشکل ساز می شود. باید گفت حذف این نوع اجتماعات از یک جهت برای اداره کشور مهم است چرا که راحت تر می توانی جامعه را اداره کنی. اما از طرف دیگر حذف اجتماعات باعث می شود مسئولان دچار بحران کارآمدی شوند، چون افراد در تنهایی خرده شیشه هایشان بزرگتر می شود و بعد بلای هم می شوند و به جان هم می افتند و برای کوچک ترین مسئله ای به همدیگر خشونت، فحاشی، پرخاشگری و بدرفتاری می کنند. بنابراین ما تحت لوای دین، اسلام و مقدسات جامعه ای تاسیس کردیم که فاقد هر نوع هنجار است. زیرا هنجار زمانی معنا پبدا می کند که جامعه معنی دهد و وقتی اجتماعی نباشد هنجار و ارزشی نیز وجود نخواهد داشت.  بنابراین وقتی می توانیم از مردم انتظار هنجار و ارزش داشته باشیم که کمک کنیم تا ابتدا اجتماعی شکل بگیرد. به محض اینکه تلاش کردیم که اجتماع را از بین ببریم ارزش ها و هنجارها هم که در بطن جامعه متولد می شود از بین می رود. مشکل اصلی ما در شرایط امروز همان خشکیدن بنیان های جامعه است. ایران اسم کشوری است که در واقع در آن 20 الی 30  میلیون خانه و چند میلیون اتومبیل است و خارج از این ما ایرانی نمی بینیم. این افرادی که در خیابان ها هستند با همدیگر هیچ ارتباطی ندارند. علت اینکه این همه افراد و ماشین در خیابان ها است این است که آدم ها می ترسند از ماشین پیاده شوند و با هم باشند  و احساس بیگانگی می کنند و هر کس تلاش می کند یک منطقه امنی برای خودش تشکیل دهد، بنابراین با اتومبیل خود به خیابان ها می آیند،

جوادی یگانه: من صحبت های آقای دکتر معیدفر را از منظری دیگر تکمیل می کنم ایشان کاملا درست می فرمایند یعنی ارزش ها و هنجارها در جامعه امروزی ما نسبت به گذشته کاملا کم رنگ شده است، در زمان رضا شاه نهادهایی سنتی مثل اصناف و محله ها همه حذف شدند ما در آن زمان هویت محله ای داشتیم که هر محله ای قهوه خانه، بازارچه، مسجد و همچنین زور خانه داشت اگرچه امروز ما بازار هم داریم اما محله بازارچه داشت و فضای آن کاملا با بازار متفاوت است بنابراین ما در گذشته یک هویت محله ای داشتیم و در اصناف استادی وجود داشت که امور را تنظیم می کرد و همه چیز را به نظم حرکت می کرد، در واقع ما در گذشته همه چیز داشتیم، اما می بینیم که به تدریج همه این تشکیلات حذف شده است یعنی امروزه هویت های اجتماعی ما کمرنگ شده و ما به شهر و شهروند تبدیل شدیم، و در دروه مدرن و اخیر ما یک بدفهمی دیگری هم که پیدا کردیم که گذشته این نوع مشکلات به این مفهوم را نداشتیم لذا مشکل ما بیشتر بر سر نوع نگاه است، مشکل این است که عمده ترین مسئله اجتماعی امروز جامعه ما دولت است، منظور من از دولت شخص خاص نیست بلکه دولت به معنی سیستم یا همان کل هیات حاکمه است، ما در جامعه ایران از گذشته از لحاظ دینی مشکلی نداشتیم اتفاقا نمادهای دینی در کشور ما سال به سال افزایش پیدا می کند یعنی ما می بینم که در جامعه ایران از لحاظ دینی مشکلی نداریم مثلا روز قدس سال 1388 دو طرف درگیر همه با هم درگیر شدند و دو روز بعد که روز عید فطر بود همه برای نماز عید حاضر شدند و نماز عید بدون هیچ مشکلی برگزار شد بنابراین دین دارد کار خود را می کند اتفاقا دین و نمادهای دینی مثل هیئت ها، عزاداری ها و روضه ها روز به روز در کشور ما افزایش پیدا می کند، ولی باید بگویم خیلی از مسائلی که امروز حکومت در جامعه دخالت می کند وظیفه آن نیست قرار نیست دولت در این نوع فضاها دخالت کند البته باید کمک کند، امام خمینی(ره) به مهندس موسوی که نخست وزیر آن دوره بودند فرمودند که کتابخانه آقای مرعشی نجفی که بزرگترین کتابخانه در حوزه کشورهای اسلامی است را تقویت کند بدیهی است که در آن حق دخالت نداری، یعنی شما باید پول بدید و به این کتابخانه کمک کنید اما دخالت نکنید، اما متاسفانه امروزه مسئولان آمار می دهند که چقدر مردم در مراسم اعتکاف شرکت کردند، باید گفت مگر اعتکاف آمار و عددی است که شما در این حوزه دخالت می کنید یا مثلا اعلام می شود که مردم قبل از ماه رمضان مساجد را تمیز می کنند خوب این امر بدیهی است که خود مردم این مساجد را باید اداره کنند نباید که این خبر رسانه ای باشد، یا افراد اگر قرار است به مکه بروند باید با خانواده بروند، عمره دانشجویی، دانش آموزی و غیره به اندازه عمره خانوادگی نمی تواند تاثیرگذار باشد خانواده خیلی بهتر از دولت می تواند دراین زمینه افراد را تربیت و کنترل کند، نباید دولت ها وارد این حوزه شوند، یا اینکه مگر مردم ما در جامعه در مورد عزاداری امام حسین(ع) مشکلی دارند که رسانه های ما این همه هزینه یا وقت صرف ساخت سریال های مذهبی مثل مختارنامه کردند اگر چه فردی توانمند آن را ساختند اما واقعا مسئله جامعه امروز ما ساخت این سریال نبود، در واقع زمان هایی که در جامعه ما اجتماع شکل می گیرد همان ماه محرم، ماه رمضان و عید نوروز است، اتفاقا باید در این زمان ها تلویزیون تعطیل باشد نه اینکه این رسانه برنامه هایی را تدارک ببیند که باعث شود اجتماع مردم و خانواده ها حتی در مهمانی ها نیز متزلزل شود، یا در ماه رمضان از اذان مغرب تا بعد افطار و شام هم برنامه هایی مذهبی دیده می شود، قرار نیست که تلویزیون در تمام حوزه های مردم دخالت کند و اجتماع مردم را در زمان هایی که شکل می گیرد و نیاز هم است تضعیف کند نباید در ماه رمضان تلویزیون احیا نشان دهد، مردم باید در مسجد محل خودش احیا را برگزار کند، وقتی این رسانه بهترین احیا تهران را نشان می دهد آن وقت احیا محله افراد که به پای آن نمی رسد در نتیجه تمام خانواده ها هم که نمی توانند حضوری در این احیا حضور داشته باشند در نتیجه خیلی از افراد ترجیح می دهند همین احیا را در منزل ببینند و در محله حضور پیدا نمی کنند این باعث می شود که بین مردم جمعی شکل نگیرد، در حالی که بین مردم نفسی باید باشد و جمعی باید شکل بگیرد، یا من در جایی مصاحبه داشتم که عنوان کردم برای مقابله با ماهواره قطعا باید تلویزیون ما تعطیل شود یعنی تاثیر مثبت تعطیلی این رسانه در حال حاضر بیشتر از کارکرد زیانبارآن است، بسیاری از آسیب های اجتماعی امروزی ما این است که سیستم دارد درزیست جهان ما مردم دخالت می کند مردم خودشان می دانند چطوری این مراسمات و اجتماعات را شکل دهند، سئوال من این است ما چقدر در عرصه فرهنگ که این همه برنامه ریزی کردیم موفق شدیم؟ من نمی گویم جامعه ایران جامعه بدی است اتفاقا ما در زمنیه خانواده و دین موفق هستیم و هیچ کدام از این مردم که به کشورهای خارجی هم سفر می کنند مشکلی ندارند، بنابراین ما مشکل تربیتی در جامعه نداریم ولی دولت ها آمدند در مدرسه، دین و جشن ها همه جا دخالت می کند، یکی از مهم ترین مشکل ما در جامعه ما این است که همه چیز در کشور دولتی شده است در حالی که دولت ها تنها باید در جاهایی که مردم نمی توانند دخالت داشته باشد، مشکل آلودگی هوا مشکل مردم است و نمی تواند حل کند دولت در این زمنیه باید وارد شود ولی وقتی تمام صفحات روزنامه ها و رسانه ها را ورق می زنیم کسی مشکل و دغدغه این را ندارد که مردم ما سرب تنفس می کند این تنها مشکل تهران نیست اکثر شهرهای بزرگ ما این مشکل آلودگی هوا را دارند ولی به راحتی مسئولان از کنار آن عبور می کنند،  متاسفانه جایی که باید دولت وارد شود و مشکلی از مردم را رفع کند ورود نمی کند و جایی که نباید وارد شود دخالت می کند، مشکل تربیت فرزند مشکل پدر و مادر است والدین بهتر از رسانه ها و دولت ها می توانند فرزند خود را تربیت کنند مشکل دولتی نیست، ما جامعه ای داریم که در آن نهادهای دینی و مدنی قوی هستند و از گذشته تا به امروز دین قوی ترین نهاد مدنی ایران بوده و امروز هم است و در این زمینه خوب هم عمل کرده است بنابراین چرا برای این نهاد که مردمی است دیگران یا دولت ها تصمیم گیری کنند من معتقد هستم که حکومت به معنای عام در بسیاری از بخش های جامعه موفق عمل نکرده است ایده کوچک شدن دولت در همه زمینه ها بهترین راهکار حل مشکل بسیاری از آسیب های جامعه ما است دولت باید در مسائلی خاص نظیر حفظ امنیت، نظم  و جاهایی که شهروندان از عده تامین آن بر نمی آیند وارد شود، ما بقی باید دست مردم اداره شود من معتقد هستم که دچار وضع یک ماشینی شدیم که بدنه سالمی دارد ولی چند چرخ آن کار نمی کند این بحران نیست این طور نیست که ماشین دیگر به کلی خراب شده است ولی راه نمی رود می توانیم آن را با هزینه ی کمتر درست کنیم و ما امروزه یک جامعه بهم ریخته ای داریم ولی دچار فروپاشی نیستم و خوب عمل می کنیم اما این بهم ریختگی باید رفع شود، بنابراین می خواهم بگویم ما الان جامعه متوقفی هستیم و به نظر من مشکل هم از این است که ما مدیریت حل مشکل در جامعه را نداریم و در این زمینه کمبود داریم که متاسفانه به همین دلیل خیلی از مواقع وقتی مشکلی هم در جامعه وجود ندارد مشکل سازی می کنیم مثلا همان مسئله حجاب که دولت آن را به مشکل سیاسی تبدیل کرده است، من نمی گویم ما بی حجابی نداریم اما واقعا مسئله حکومتی هم نیست آن هم نقش نیروی انتظامی کشور باشد، یعنی اگر ما با زورگیری و کاهش تصادفات را حل می کردیم و بیکار بودیم می توانسیتم به حوزه حجاب وارد شویم، امروزه ما در همه زمینه هنوز مشکل داریم ولی روی مسئله حجاب متوقف شدیم، این نوع رفتارها اعتماد مردم به پلیس را از بین می برد بنابراین ما در جاهایی که مشکلی وجود ندارد مشکل درست می کنیم بعد برنامه می ریزیم که آن را حل کنیم جامعه ای که همواره در طول تاریخ به دینداری معروف بوده است چه قبل و چه بعد از اسلام، وبر می گوید اگر در جنگ ماراتن ایرانیان بر یونانیان پیروز شده بودند عامل دین آنها بود این نشان می دهد که ما در قبل از اسلام نیز مردمانی دین داری بودیم حال این جامعه ای که خود از ابتدا دیندار بوده است حکومت می خواهد به اجبار دینی کند، جامعه ایران در روز عاشورا تماما عزادار می شود،  در ماه رمضان همه روزه هستند و آن را قبول دارند نه اینکه به اجبار روزه گرفته باشند این جامعه ای که روزه است عده ای هم به دلایلی روزه نیستند چرا باید پلیس با افراد غیر روزه دار برخورد داشته باشد؟ شاید افراد دلایلی برای روزه خواری خود داشته باشد نیروی انتظامی که نمی تواند فردی را به اجبار روزه دار کند، می خواهم بگویم مشکلات فعلی اجتماع را خود سیستم درست کرده است، ما بحران های متعددی برای آسیب های فعلی اجتماعی دارم ولی وضعیت فعلی نشان می دهد که ما در گذشته اجتماعی داشتیم که بهتر از دولت می توانست مشکلات خود را رفع کند، متاسفانه سیستم و دولت به جای حل مشکلات کلی جامعه در هر کار جزیی دخالت می کند این به نظر من باعث شده است که جامعه ما متوقف شود و لذا باید از این انسداد بیرون بیاید این انسداد ممکن است با یک تغییر نگرش کوچک حل شود و نیازی به تغییر بنیادی نیست، اگر نگاه کنیم همین جامعه ایران که امروزه با بسیاری از آسیب های اجتماعی مواجهه است توانسته انقلاب هایی مثل انقلاب مشروطه را به پا کند سفیر انگلستان در آن زمان در مورد ما می گوید با وجود اینکه ایرانیان یک سال است که صاحب مجلس شدند اما قوائد نظام پارلمانی را به خوبی بلد هستند،  یا در زمان جنگ ملت ما آن حماسه عظیم را خلق کردند من می گویم مشکل جامعه الان مردم نیستند بلکه خود سیستم است که در امور مردم دخالت بی جایی انجام می دهد و آن دخالت باید حذف شود بعد مردم می دانند چگونه سامان دهند در این زمینه ما اصلاحی به نام مدیریت هیاتی داریم در این مدیریت درست که می گویند صحیح نیست و باید مدیریت سازمانی باشد ولی در همین مدیریت ما مواردی ندیدیم که در شب اول محرم مداح نداشته باشد، مردم سیاه پوش نباشند و هیئت به نظم و با شکوهی برگزار نشود، اتفاقا مدیریت هیئتی ما در مقابل مدیریت دولتی بهتر عمل می کنند و این نشان می دهد در جاهایی که مردم عمل می کنند به اندازه دولت بد عمل نمی کند، من می گویم دخالت کردن در جامعه به نظر بدترین کار است و حکومت باید خیلی کوچک تر از وضعیت فعلی باشد و فقط باید به اصول بپردازد این مهم ترین آسیبی است که ما امروزه با آن مواجه هستیم. البته حرف من به این معنی نیست که نظارت نباشد در جای خود باید پلیس نظارت کند قوه قضاییه مستقل و قوی عمل کند ولی حرف من همان بسیاری از آسیب های جامعه ما اگر در درون فضای اجتماعی، نهادهای مدنی و مردمی جامعه حل شود بسیار راحت تر رفع می شود و اقتدار پلیس هم حفظ می شود و مشکلات کنونی نیز رفع خواهد شد.

معیدفر: دولت باید مکمل جامعه باشد در قانون گذاری و برنامه تلاش کند ابتدا درک علمی از وضع جامعه بدست آورد و بر اساس آنها اگر می خواهد کاری انجام دهد، در این صورت نتیجه می دهد مثلا در 8 سال گذشته مردم به یک سمت و دولت به سمت دیگر حرکت می کرد نتیجه اش مشخص است که چه اتفاقی می افتد و در این حالت هر تصمیمی که دولت بگیرد وضعیت را بحرانی تر می کند. ولی اگر این حرکت ها هم جهت باشد یعنی دولت ها مکلف هستند به عنوان نماینده مردم بر اساس درک موقعیت آنها جلو حرکت کنند و بر اساس موقعیت تصمیم صحیحی بگیرند. ولی متاسفانه در ایران دوره مدرن کمتر اتفاق افتاده است که دولت ها در راستای تحولات جامعه پیش بروند و همواره ناهم جهت با مردم بوده اند و برای همین است که دولت گذشته به این شدت بی ثبات بوده است و همواره از جامعه فاصله می گرفته است.

 

لواسانی: ما در گذشته فرهنگ جمع گرایی داشتیم با توجه به تغییراتی که در جامعه اتفاق می افتد به سمت فردگرایی حرکت می کنیم یعنی قبلا خانواده، ریش سفید، رییس قبیله ای وجود داشت که تصمیمات بصورت جمعی گرفته می شد ولی امروزه هر فردی به تنهایی و نهایتا با مشورت خانواده یک تصمیمی را می گیرد و خیلی از مواقع هم خانواده ها در جریان امور قرار نمی گیرند، از طرفی ما یک سری الگوهایی در گذشته داریم که این الگوها بر من تاثیرگذار است از طرفی هم جامعه به سمتی حرکت می کند که این تغییر و تحولات بر من اثر گذاشته است، با این وجود نمی توانیم بگوییم که در گذشته خوب بودیم یا بد، ولی باید به این مسئله توجه شود که تفاوتی بین هوش و شعور جامعه امروز و گذشته وجود دارد، اگر از افرادی که امروزه بزرگ شدند بپرسیم در گذشته چند بار پای صندوق پدرت می رفتی؟ راههای زیادی به ذهنش نمی رسد، اما در نهایت این کار را نیز بی معرفتی و ناصحیح می داند، اما بچه های نسل امروز این سئوال را بپرسی دهها راه را پیشنهاد می کند ولی خیلی هم این کار را زشت تلقی نمی کند بنابراین در رفتار مردم جامعه ما در گذشته شعور بالا بود ولی هوش پایین بوده است این در حالی است که هوش بچه های امروز از بزرگتر ها هم بالاتر است اما آن شعور فرهنگی که لازمه یک جامعه فرهنگی و مجموعه شایسته است را از دست داده ایم، بنابراین روی بحث مهارت های زندگی بچه ها، نوجوانان و جوانان امروزی باید واقعا کار شود به هر حال جامعه باید به سمتی حرکت کند که آگاهی و شعور خانواده ها و اعضای آن افزایش یابد، اینکه چرا به بحث خانواده به این اندازه اهمیت داده می شود این است که اکثر اجتماعات در جامعه ما به غیر از خانواده از همدیگر پاشیده شدند فردگرایی افزایش یافته است، اما متاسفانه آمارهای اعلام شده نیز بسیار نگران کننده است که نشان می دهد همان نهاد خانواده نیز کم کم در جامعه از هم متزلزل می شود و کارشناسان تایید دارند ما که اجتماع را در جامعه از دست داده ایم اما حداقل با بالابردن آگاهی و ارائه آموزش های لازم کانون خانواده را متزلزل نکینم، و برای این کار باید مهارت های زندگی در خانواده ها آموزش داده شود و من معتقد هستم اگر آموزش این مهارت ها در خانواده ها جدی گرفته نشود نسل خانواده های ما در جامعه همانند دایناسورها منقرض خواهد شد،  برای آموزش حتما نیاز نیست که فرد تحصیلات آکادمیک داشته باشند باید به افراد یاد داد با فرزند خود چگونه رفتار کنند، دستگاهها و نهادهای اجتماعی مثل مراکز فرهنگی، فرهنگ سراها، آموزش پرورش، مدارس و غیره وظیفه دارند این آموزش ها را به خانواده ها و افراد ارائه دهند، بطوریکه والدین نیازهای تربیتی را مهم تر از نیازهای مالی و مادی فرزند احساس کنند، چون ضمیر ناخودآگاه انسان همواره از رسانه های دیگر مثل ماهواره ناخودآگاه تاثیر منفی می گذارد و افراد تحت تاثیر این ضمیر ناخودآگاه رفتار می کند، بنابراین نقش آموزش در ارتقا آگاهی و شکل گیری رفتار انسان بسیار تاثیر گذار است، متاسفانه رسانه های ما، مدارس و نهادهای آموزشی ما نقش تربیتی خود را به درستی انجام نمی دهند و خواه ناخواه فرهنگ خیانت، پرخاشگری، دورغگویی و رفتارهای ناشایست به افراد آموزش داده می شود باید در این زمینه انقلاب عظیمی صورت بگیرد

در واقع ما به روانشناسی پویای گروه در خانواده ها احتیاج داریم یعنی هر جا که وارد گروه می شویم باید روانشناسی آن را پویا و فعال تر کردیم بنابراین متاسفانه ما عادات و رفتارهای غلط خود را ناخودآگاه به فرزند خود انتقال می دهیم بعد از آنها می خواهیم الگوهای رفتاری خود را اصلاح کند برای همین است که باید در زمینه تربیت و آموزش مهارت های زندگی در خانواده های ما تحولی اساسی صورت بگیرد.

معیدفر: در زمان انقلاب می گفتیم اگر یک ساعت تلویزیون را داشته باشیم و با قدرت در اختیار داشته باشیم، همه چیز درست می‌شود. ولی امروزه دو کانال تلویزیونی به بیش از بیست کانال افزایش یافته است ولی عملا باز می بینم به هدف خود نرسیدیم. مشکلی که ما در جامعه داریم و کج فهمی که باعث می شود ما به نتیجه نرسیم این است که درک نمی‌کنیم که دگرگونی ارزش ها و هنجارها باید در همان متنی که بوجود می آیند انجام گیرند. اگر جامعه ای نباشد فرهنگ هم وجود ندارد. بنابراین فرهنگ وقتی وجود دارد که جامعه باشد. در بحث آموزش هم به همین شکل است. مگر می‌شود اخلاق را آموزش داد؟ ممکن است اصول دین را به افراد آموزش بدهیم و تعریف درست آن را یاد بگیریم ولی ممکن است هیچ وقت فردی اخلاقی نباشیم، زیرا اخلاق را باید زیست، آن هم زیستی اجتماعی. یعنی باید در متن جامعه با زیستن در کنار دیگران اخلاقی شویم. برای همین است که می گویند آنقدری که پدر و مادر حرف می زنند اهمیت ندارد تا به اندازه ای که عمل و رفتار می کنند. چون رفتار، عواطف و ارزش ها نیز در یک محیط اجتماعی جریان پیدا می کند. بنابراین در آموزش هم این مهم است. ما باید در متن اجتماع عمل کنیم تا رفتارها شکل گیرند. مدارس ما تمامی تلاش خود را می کنند تا بچه ها را برای کنکور آماده کنند این یعنی رقابت، یعنی اینکه شما باید طرف دیگری را حذف کنید و کنار بزنید و کل فرایند آموزشی ما به افراد می آموزد با از بین بردن دیگری، می توانید موفق شوید. مدارس ما که روزانه 8 ساعت وقت عالی برای انتقال ارزش ها و هنجار ها را دارند در این زمینه هیچ تلاشی انجام نمی دهند و فکر می کنند یک معلم بصورت تئوری در سر کلاس می تواند بچه ای را اخلاقی، ارزشمدار و هنجارمند کند، در صورتی که باید در مدرسه بتوانیم مهارت های زندگی را از طریق زندگی کردن بچه ها با همدیگر آموزش دهیم، نه با تئوری و حرف زدن امری که اصلا در مدارس ما جدی گرفته نمی شود.

http://www.life.shafaqna.com/other-news/all-newslife/itemlist/tag/%D9%87%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%20%D9%88%20%D9%86%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7.html

دیدگاهتان را بنویسید