عرصه کنشگری؛ محل مناقشه یا قبض تاریخی در مشارکت

مطلبی که قرار بود در سالنامه روزنامه اعتماد اسفند 99 منتشر شود اما …

کشور در شرایطی است که به نظر می‌رسد در همه زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی، سیاسی و حتی عرصه بین‌الملل با تراکم بحران‌ها روبرو شده‌ایم و این بحران‌ها بیش از هر زمان دیگری از ما استمداد می‌جوید که برای نجات ایران کاری کنیم و تمام توان و پتانسیل بالقوه خود را به جریان بیاندازیم تا بتوانیم از تلنبار و تراکم مشکلات، کورسوی امیدی پیدا کنیم و به سمت روشنایی برویم. بنابراین تردید نکنیم که برای نجات کشور باید دست به کنش بزنیم. در این راستا همگان از صدر تا ذیل، نخبگان و مردم در هر شأن، جایگاه و مقامی که هستند، باید تلاش کنند تا وضع بهتر شود. در ضرورت کنش سیاسی – اجتماعی مردم و نخبگان تردیدی وجود ندارد اما نکته مهمی که باید به آن پرداخت این است که چگونه می‌توان از وضع موجود  رهایی یافت؟ آیا زمینه‌های لازم برای کنشگری وجود دارد؟ ما از هر جهت برای ورود به این کنشگری بزرگ، آمادگی لازم را داریم. اما سوال اینجاست که چه کنشی باید انجام داد و باید درگیر چه نوع فعالیت، تلاش و کوششی شد تا امیدی برای نجات پیدا شود. در عین حال سه ماه دیگر وارد دوره انتخابات خواهیم شد و دوران چهارساله انتخابات تکرار می‌شود. حالا باید دید که آیا عرصه کنشگری ما می‌تواند به انتخابات 1400 معطوف باشد؟ معتقدم هیچ نوع زمینه‌ای برای مشارکت مردم در انتخابات 1400 وجود ندارد. یک روز به عنوان روز انتخابات تعیین و برای آن تبلیغاتی هم خواهد شد و باز بحث این موضوع که در شرایط حساسی قرار داریم و باید به پای صندوق‌های رأی برویم مطرح می‌شود. سپس این روز که تمام می‌شود گویی اتفاقی نیفتاده و همه چیز دوباره به همان روال سابق بلکه بدتر بازمی‌گردد. به اعتقاد من عرصه کنشگری در انتخابات 1400 وجود ندارد.

مشارکت، امری دو سویه است. هنگامی که می‌گویید رأی دادم، اسمش مشارکت نیست زیرا مشارکت امری دو سویه است و باید زمینه‌هایی وجود داشته باشد تا آگاهی، انگیزه، کنش بنیادی و اساسی را طلب و جلب کند. در نهایت فرد فرد افراد باید بتوانند با درایت، آگاهی، انگیزه فراوان و با این تصور که سرنوشت خود را تغییر می‌دهند، وارد شوند و این امکان را داشته باشند که گزینه‌های مختلفی را انتخاب کنند. گزینه‌هایی که نه چند روز قبل از انتخابات بلکه طی دوره طولانی با دیدگاه‌ها، نظرات، عمل و جناح آنها آشنا شوند و آنها را انتخاب کنند اما در کشور ما چنین وضعیتی را نداریم.

در انتخابات اخیر آمریکا آنطور که گزارش داده شد، ایرانیان بیشتر از ملت‌های دیگر، شاهد انتخابات بودند و اخبار را پیگیری می‌کردند. گزارش‌های آماری نیز حاکی از این است که ایرانیان حتی از آمریکایی‌ها نیز بیشتر فرایند انتخابات را دنبال می‌کردند. انتخابات آمریکا چهارسال طول می‌کشد که برگزار شود، یعنی همان روزی که انتخابات به پایان رسید، فرایند انتخابات بعدی رقم می‌خورد و به‌تدریج برنامه‌ها، کمپین‌ها، فعالیت‌ها و گروه‌ها و بعد فعالیت احزاب رقم می‌خورد و آنها کارنامه، دیدگاه‌ها و برنامه‌های خود را برای مردم عرضه می‌کنند. در واقع در انتخابات، فرد ورود نمی‌کند بلکه حزب و پایگاهی که بتواند پاسخگو باشد، ورود می‌کند. این فرایند حداقل 2 سال قبل از وقوع انتخابات با فعالیت‌های درون حزبی به صورت جدی آغاز می‌شود. 10 کاندیدا از هر حزب خود را معرفی می‌کنند و این افراد در معرض هواداران حزب قرار داده می‌شوند و برنامه‌ها، ایده‌ها و نظرهایشان جریان پیدا می‌کند و در نهایت این افراد به تعداد کمتری تقلیل می‌یابد و نهایتا یک نفر از یک حزب که وجاهت لازم را برای شرکت در انتخابات دارد، معرفی می‌شود. این فرایند باعث می‌شود که نزدیک انتخابات، همه آمادگی لازم را داشته باشند و برنامه‌های بعدی را بدانند و اگر فرد در دوره قبل اشتباهی کرده باشد مثل آنچه در دوره ترامپ اتفاق افتاد، پیش‌بینی می‌کنند که برای نجات و خروج از آن اشتباه چه اقدامی کنند. بنابراین همه اینها زمینه‌های مشارکت است که نهایتا به یک روز یا چند روز ختم نمی‌شود، بلکه در دوره طولانی اتفاق می‌افتد. حال باید گفت کدام یک از این وجوه در کشور ما وجود دارد. آیا آنچه به عنوان مشارکت، ده‌ها سال به مردم فروخته‌ایم یک کالای تقلبی نبوده است؟ برای مشارکت نیاز به شهروند داریم و اگر شهروند وجود نداشته باشد اصلا مشارکت معنا ندارد. اگر با جمعیتی سر و کار داشته باشیم که هویت و استقلال نداشته باشد، اساسا هیچ نوع آزادی عمل و کنشگری وجود ندارد که بخواهیم به سمت انتخابات برویم و آیا معنای این مشارکت است؟ به هیچ وجه اینطور نیست.

مشارکت در جامعه‌ای معنا دارد که در آنجا شهروند وجود داشته باشد. ما در کشور چیزی به نام شهروند نداریم. یعنی به طور کلی در دوره معاصر نتوانستیم چیزی به نام مشارکت و شهروندی به عنوان بنیاد محکم برای کشور و جامعه ثبت و ایجاد کنیم. ما دچار یک قبض تاریخی در امر مشارکت و همچنین شهروندی هستیم. بنابراین در شرایط فعلی مشارکت و شهروند معنی ندارد.

سال 92 آقای رئیس‌جمهور، منشور حقوق شهروندی را مطرح کرد. در قانون اساسی چیزی به نام شهروند نداریم. رئیس‌جمهور مطرح کرد که حقوق شهروندی را پایه‌گذاری می‌کند در حالی که هیچ کاری هم برای آن انجام نشد. سال 92 اذعان بر این بود که حقوق شهروندی و مفهوم شهروندی نداریم و قرار است ایجاد شود، اما اتفاقی نیفتاد. شهروند یعنی کسی که در خانه، مدرسه، محل کار، خیابان و در هر نقطه‌ای از جامعه، فردی دارای هویت مستقل و استقلال رأی، آگاهی و هشیاری است و کسی است که اگر چه عضوی از جامعه تلقی می‌شود اما می‌تواند تعیین کننده باشد و نقش داشته باشد. در خانه به عنوان فرزند می‌تواند نقش داشته باشد، در مدرسه به عنوان دانش‌آموز می‌تواند نقش داشته باشد. در محل کار می‌تواند نقش داشته باشد اما باید پرسید که در کدام یک از این عرصه‌ها نقش داریم؟ در واقع یک نوع نظام ارباب رعیتی داریم که ارباب و رعایایی وجود دارد. اربابی که در مورد همه چیز تصمیم می‌گیرد و در همه امور برنامه دارد و رعایایی که منفعل هستند و هر موقع ارباب آنها را برای کاری فرا می‌خواند گله‌وار به سمت انجام آن کشیده می‌شوند. بنابراین ما هویت شهروندی نداریم که بخواهیم اسم مشارکت را روی آن قرار دهیم.

صرف نظر از اینکه شهروندی نداریم و صرف نظر از اینکه مشارکت وجود ندارد، درباره انگیزه‌ها بحث می‌شود. حالا باید دید چه انگیزه‌ای برای ورود به انتخابات 1400 وجود دارد؟ اگر 16 سال گذشته که 4 انتخابات ریاست جمهوری انجام شده است را بررسی کنیم، باید ببینیم که آیا وضع ما امروز نسبت به 16 سال قبل بهتر شده است یا بدتر؟ از نظر سرانه اقتصادی، سقوط کرده‌ایم. اگر قبل از 16 سال، درآمد سرانه  برای هر فرد عدد مشخصی بود، امروز یک چندم آن عدد هم نیست. آیا شرایط بین‌المللی بهتر از 16 سال قبل شده است؟ مسلما امروز در بدترین وضعیت بین‌المللی و در یک بن‌بست قرار داریم که بیرون آمدن از آن امکان‌پذیر نیست. آیا اخلاق اجتماعی جامعه بهتر شده است؟ در حالی که همه در طول این سالها به دلیل شرایط حساسی که وجود داشته، احساس وظیفه کردیم و رأی دادیم اما چون زمینه‌های مشارکت شهروندی وجود نداشته است به افرادی رأی دادیم که نهایتا جامعه را چند گام به عقب‌تر بازگردانده‌اند.

تراکم بحران‌ها از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نتیجه عمل ما است که فکر می‌کردیم مشارکت کرده‌ایم اما یک کالای تقلبی را به عنوان مشارکت به ما فروختند و افرادی را انتخاب کردیم که اصلا نباید انتخاب می‌کردیم یا اینکه نمی‌توانستیم فرد اصلح و مورد نظر را انتخاب کنیم چون نه آگاهی داشتیم و نه شهروند بودیم. بنابراین امروز می‌خواهیم با چه انگیزه‌ای دوباره برای چهارسال سرنوشت خود را تعیین کنیم. این سوال مطرح است که من به عنوان عضوی از جامعه چه نقشی با این چهار دوره انتخابات توانستم ایجاد کنم که امروز می‌خواهم با حساس بودن شرایط دوباره فردی را انتخاب کنم که من را چند گام عقب‌تر ببرد. انتخاباتی که در 16 سال پیش صورت گرفته، مشارکت نبوده است بلکه تحمیل وضعیت بوده است. در نهایت ما آن شرایطی که تحمیل شده بود را امضا کردیم. آیا دوباره باید برویم و فلاکت بیشتر خود را امضا کنیم؟ آیا امروز در بدترین و فلاکت‌بارترین شرایط قرار نداریم که می‌خواهیم برویم دوباره در انتخابات، اشتباه تاریخی خود را بارها و بارها تکرار کنیم. مگر در سال 96 نبود که زمینه‌ها و انگیزه‌های لازم برای انتخابات وجود نداشت اما با نیم‌آبرویی که چند نفر داشتند، آمدند و مردم را برای ورود به انتخابات ترغیب کردند. یک ماه هم نشد که مردم احساس خوبی داشتند و فقط همان روز اعلام نتایج، مردم احساس خوبی داشتند برای اینکه احساس کردند که به غلط در دهان رقیب زدند ولی چهار سال را در اختیار رقیب گذاشتند و فلاکت و بدبختی را برای مملکت گذاشتند. این وضعیت با امضا و احساس مسئولیت ما اتفاق افتاده است. در صورتی که مسئولیت مستلزم آگاهی، دانش، معرفت و بسیاری از چیزهای دیگر است که ما نداریم تا بخواهیم مشارکت کنیم.

بنابراین ضرورت اینکه دست به کنش بزنیم تا جامعه را از وضعیت بحرانی و فلاکت‌بار نجات دهیم، بدون تردید وجود دارد و همه باید به آن بیاندیشیم اما آیا شرایط برای کنش همه ما وجود دارد؟ آیا این انتظار را می‌توانیم داشته باشیم که در انتخابات 1400 با تخلیه انرژی خود، مشکلات را حل کنیم؟ مثل این می‌ماند که در جامعه فقر بسیار زیاد باشد و شما احساس مسئولیت ‌کنید تا خودتان را از این وضعیت نجات دهید و فرض کنید سر چهارراه آدم نیازمندی را ببینید و پولی را به او بدهید و سپس احساس راحتی کنید و بگویید من در اینکه بتوانم جامعه را از فلاکت نجات دهم، نقش داشتم. دقیقا همین تصور وجود دارد و امروز همه نسبت به وضعیتی که دارند احساس مسئولیت می‌کنند اما انتخابات 1400 مثل همان فقیر سر چهارراهی است که پولی می‌دهید و فکر می‌کنید مسایل و مشکلات کشور حل شد. این وضعیتی است که امروز داریم و متاسفانه شرایط مناسبی نداریم، به همین دلیل به نظرم می‌آید که انتخابات 1400 از همین الان یک انتخابات شکست خورده است. یکی از نشانه‌های آن،  این است که در انتخابات قبلی تب و تاب انتخابات حداقل 9 ماه قبل از انتخابات وجود داشت اما اکنون انگار خاک مرگ در جامعه پاشیده‌اند و به نظر می‌آید حاکمان هم در این دوره علاقه چندانی به مشارکت گسترده مردم نداشته باشند چرا که مشارکت تا الان دردسر بوده است. بنابراین در چنین فضایی نیاز به کنشگری وجود دارد اما نه از این نوعی که بخواهیم با رفتن به پای صندوق رأی اسم آن را مشارکت و تعیین سرنوشت بگذاریم.

اینکه مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم پایین بوده است و به همین دلیل باید برای انتخابات شرکت کنیم، یک حُقه است برای اینکه اساسا با همین شیوه‌ها امروز به اینجا رسیده‌ایم. حداقل از سال 76 به بعد با همین شیوه‌ها رأی دادیم و امروز این وضعیت کشور است. مگر دولتی که اکنون بر سر کار است با حداکثر رأی ملت حضور ندارد. نتیجه آن چه شد؟ آیا در ورود به انتخابات امکان انتخاب اصلح داریم؟ نه، نداریم. با حذف جریان‌های مختلف در دوره قبل، افراد به کسی رأی دادند که می‌دانستند این فرد دارای چه پرونده و سابقه‌ای است. همچنین در انتخابات همزمان با انتخابات ریاست جمهوری به کسانی رأی دادند که بدترین کارنامه‌ها را در زمینه حقوق بشری داشتند. اگر امروز در اینجا قرار داریم، ناشی از آن انتخاب است. مگر اینکه بگویید نه ممکن است وضع از اینی که وجود دارد، بدتر شود. دیگر چگونه بدتر شود. آیا بالاتر از سیاهی هم رنگی است؟ آیا از فلاکتی که امروز کشور درگیر آن است وضعیت بدتری هم وجود دارد؟ به نظرم اگر در انتخاباتی که پیش رو است بگذارند کسی که قرار است منصوب شود و جریان حاکمیت، یکدست شود آن موقع است که یک طرف مردم هستند و طرف دیگر حاکمیت. بنابراین حاکمیت باید خواست‌ها و نیازهای مردم را انجام دهد یا اینکه انجام ندهد. در هر دو حال تکلیف معلوم است.

آیا این دولت برآمده از اصلاحات است. چه کسی گفته است که این دولت برآمده از اصلاحات است. چند روز قبل از انتخابات برخی که خود را به اصلاحات منسوب می‌دانستند و نیم‌آبرویی داشتند، مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب کردند. آیا این به معنای این است که این افراد منسوب به اصلاح‌طلبان هستند. نه مطلقا چنین چیزی نبوده است. قطعا در انتخابات بعدی حتی گزینه‌ای که چهارسال پیش بود نیز تایید صلاحیت نمی‌شود. بنابراین قرار است چه کار کنید. آیا در انتخابات مجلس که مردم پای صندوق نیامدند، انتخابات خوبی پیش روی آنها وجود داشت که نرفتند رأی بدهند. در انتخابات دوره قبل مجلس که اصلاح‌طلبان بودند و به کاندیداهای دست چندم که اساسا مشهور به اصلاح‌طلبی هم نبودند و افراد گمنامی در لیست خود گذاشتند، رای داده شد، آیا کارنامه مناسبی را رقم زدند؟ مطلقا چنین چیزی نیست. بنابراین خیلی بین این مجلس و آن مجلس تفاوتی نیست. نباید خود را فریب دهیم چون ما امکان انتخاب اصلح نداریم. ما زمینه مشارکت مدنی صحیح و درست نداریم. ما شهروند نیستیم. همچنان رعایایی هستیم که ما را می‌رانند و می‌گویند بین این چند نفری که در نظر گرفته شده است یکی را انتخاب کن و اینطور نیست که از پخته‌ترین و با سیاست‌ترین و با تدبیرترین آدم‌ها، فردی را انتخاب کنیم. بنابراین نباید مجددا فریب بخوریم و درگیر فرایند بسیار منحطی که وضعیت امروز را رقم زده است، شویم تا بعدا آینه عبرت نشویم که چه شد و چرا شرکت کردیم.گفتگو7

دیدگاهتان را بنویسید