اکنون در دنیا کمتر کشوری را پیدا خواهیم کرد که به اندازه ما، پول همه ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی اش را نابود کرده باشد. فکر نمی کنم در تاریخ معاصر، کشوری به اندازه ما تا این حد دچار افلاس در فرهنگ، اقتصاد و اجتماع شده باشد.
واژه نوکیسه یا تازه به دوران رسیده عموماً پدیدهای است که ریشه اقتصادی دارد و البته ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز پیدا میکند، اما عموماً اقتصادی است. این پدیده از نظر جامعهشناسی پدیدهای ناشی از شرایط بسیار بد ناهنجار در شرایط اقتصادی است. یعنی؛ تکانههای عظیمی در حوزه اقتصاد اتفاق میافتد و باعث میشود نظم هنجاری موجود در این حوزه به هم ریزد. در این نظم، جایگاهها تعریف شده و از نظر اقتصادی این تکانهها باعث میشود تا چارچوب نظم و جایگاههای تعریفشده در آن در هم ریزد. در نظم هنجاری یک نظام اقتصادی، دسترسی به منابع در چارچوب معینی امکانپذیر است اما وقتی تلاطمهای اقتصادی مانند تورم و رکود رخ میدهد، دسترسی نیز تغییر میکند. چنین اتفاقاتی پیش از این در دهه 20 قرن گذشته درغرب به خاطر بحرانهای عظیم اقتصادی رخ داد. به تبع اتفاقات دیگر و این اتفاقات در نظم هنجاری اقتصادی و به تبع آن در حوزههای اجتماعی و فرهنگی نظم در هم میریزد و در چنین شرایطی ما با پدیده نوکیسگی مواجه میشویم. نوکیسگی با توزیع نامناسب یا ناشایسته مناصب مدیریتی و سیاسی کشور متفاوت است و این امر دیگری است که در چارچوب حوزه علوم اجتماعی نمیگنجد. حوزه علوم اجتماعی عمدتاً مربوط به تحولات عمیق اقتصادی و در پی آن اجتماعی و فرهنگی ناشی از تکانههای بزرگ اقتصادی است. با این وجود به نظر میرسد که ما این پدیده نوکیسگی را عمدتاً در دورانهای بحرانهای اقتصادی با آنها مواجه باشیم. در دوران هشت ساله دولت پیشین، یک باره نظام تصمیمگیری در حوزه اقتصادی کشور به هم ریخت و منابع عظیم پولی ناشی از افزایش درآمد بسیار بالای نفت به شکل بیرویهای وارد حوزه اقتصاد کشور شد. این درآمد بدون هیچ نظم و قاعدهای به نظام اقتصادی تزریق شد. پولهای بادآوردهای که محصول تلاش، تولید و زحمت جامعه نبود و از بالا به دلیل افزایش قیمت نفت وارد شد. بدتر از نحوه درآمد این پولها، توزیع نادرست آن بود که موجب رکود بیسابقه تورمی در اقتصاد کشور شد. طبیعی بود که منابع عظیم درآمدی که 700 میلیارد تومان و بیشتر گفته شده است، همزمان با تعطیل شدن سازمان مدیریت و برنامه و بودجه تورم ایجاد کند. همزمان با آن، تعطیلی شوراهای عالی اقتصادی بود که برای توزیع صحیح منابع عظیم مالی پیشبینی شده بود و با تعطیل شدن آنها بیش از پیش به عدم تعادل در حوزه اقتصاد دامن زدند. متاسفانه از آن جایی که درصد بالایی از اقتصاد کشور ما دولتی است و در نتیجه تصمیمات دولت میتواند کل اقتصاد کشور را تحتالشعاع قرار دهد، این منابع نفتی بیحساب تعادل نظام اقتصادی ما را در هم ریخت و نظمی که تا حدی شکل گرفته بود، متلاشی شد. به راحتی افراد سودجو میتوانستند با استفاده از رانتهای بزرگ دولتی، بیبرنامگی و شرایط تحریم به هر چیزی دست یابند. شرایط تحریم باعث شده بود با نظام بانکی دنیا ارتباط نداشته باشیم و از نظم آن بهره نبریم. یعنی بر اساس قوانین بینالملل حاکم بر صادرات و واردات تبعیت نکنیم. از این رو، قاچاق گسترش یافت و تحریمها دور زده شد و افرادی که نزدیکتر به منابع دولتی بودند و افرادی که در چنین شرایطی میتوانستند با تصمیم غلط به خوبی منابع اقتصادی کشور را جارو کنند و نظام اقتصادی خراب باعث شد تا عده معدودی منابع اقتصادی را بیحساب و کتاب به جیب زدند و در فاصله اندکی ثروتهای کلان اندوختند. بابک زنجانی یک نمونه از این افراد بود. آنها برای دور زدن تحریم درآمدهای کلان نفت را به جیب زدند و غارت کردند و امثال او بسیار بودند که پرونده آنها حتی مطرح نشد. کسانی وارد حوزه پولهای کثیف و قاچاق شدند و با رانت دولتی و ارتباطهای مختلف، چمدانهای پول و کامیونهای طلا و ثروتهای این مردم را به کشورهای دیگر بردند. این پولهای بیحساب و کتاب بعضی افراد را از خاک به افلاک رساند و عده دیگر را به خاک سیاه نشاند و نرخ بیکاری و تورم در کشور را به درجات بالا افزایش داد. سفره مردم کوچک شد و بنابر گفته اقتصاددانان، با این حجم پول چیزی جز رکود و تورم به بار نیامد. همه زمینههای لازم برای رشد نوکیسهها فراهم شد. بینظمی اقتصادی، بینظمی در حوزه اجتماعی و فرهنگی را نیز رقم زد. طبیعی است که افرادی بدون جایگاه اجتماعی، فرهنگی و بدون تناسب با آن جایگاهها در آنها قرار گرفتند زیرا به منابع اقتصادی دست یافته بودند و فرصتی داشتند تا آنچه را نداشتند به دست آورند. متاسفانه این پدیده در جامعه ما بیسابقه نبود، اگرچه مبنای ارزشگذاریهایمان اخلاق و انسانیت بود اما معیار عوض شد. به جای اینکه انسانیت، آگاهی و فرهیختگی معیار سلسله مراتب اجتماعی بشود، پول حتی در روابط انسانی نیز معیار شد. کسانی با پولهای بادآورده، بالاترین مدلهای هر چیزی از ماشین و خانههای گران قیمت تا آخرین مدل مو، لباس، موبایل و … را به دست آوردند تا چشم دیگران را کور کنند و تفاخر بفروشند. آنها هر آنچه که میتوانست چشم دیگران را به سمتشان بکشاند و ارزش اقتصادی داشت، به دست آوردند. حتی از این طریق مدرک دانشگاهی خریدند که هنوز هم در مقابل دانشگاه تهران در خیابان انقلاب میبینیم که فروش مدرک انجام میشود. دانشگاههای پولی چند برابر شدند و معیار به دست آوردن آنها پولهای بادآورده شد. طبیعی بود در این شرایط، هنجارهای اجتماعی و فرهنگی که میراث قرنها و هزارههای زیست مردمی بود که آنها را پاس داشته و حرمت میگذاشتند، بیش از پیش به هم ریخت و معیار همه چیز پول شد. طبیعی است در جامعهای که با پول، میتوان مدرک، پست، جایگاه اجتماعی و اقتصادی خرید و میتوان حق را ناحق کرد و در هر دادگاهی به نفع ظالم رای داد و معیار وکیل، استاد دانشگاه، پزشک و … پول میشود، دیگر معیار، حق، صحت، اخلاق و میراث فرهنگی نیست و جایگاه و پایگاه؛ همه چیز خریدنی است. امروز در جامعه بر امور فرهنگی کنترلی نیست و عدهای بهراحتی تمام معیارهای فرهنگ را با پول تعطیل میکنند و در این شرایط، معیارهای انسانی دیگر مطرح نیست و همه چیز با پول خرید و فروش میشود. هر روز مشاهده میکنیم که خانهها چراغانیتر میشوند و اتومبیلها حتی در نیمههای شب مسابقه سرعت میگذارند و در جامعه رژه ثروت برگزار میشود. این همه محصول جامعهای است که ارزشهای خود را پای پول قربانی کرده و این چیزی نیست جز اتفاقاتی که به ویژه در هشت سال دولت گذشته رخ داد. این پدیده بیسابقه نبود و البته در تاریخمان آن را تجربه کرده بودیم اما این تجربه در هشت سال دولت پیشین شدت یافت. اکنون در دنیا کمتر کشوری را پیدا خواهیم کرد که به اندازه ما، پول همه ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادیاش را نابود کرده باشد. فکر نمیکنم در تاریخ معاصر، کشوری به اندازه ما تا این حد دچار افلاس در فرهنگ، اقتصاد و اجتماع شده باشد. این محصول دورانی است که متاسفانه به هر دلیلی نبض امور مدیریت و اقتصاد کشور را به دست کسی دادیم که او خود را پاسدار ارزشها میدانست اما در عمل بیشترین ضربه را به اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، اخلاق، مذهب و دین زد و امروز ما محصولات تصمیمگیریهای غلط او را درو میکنیم.
منتشر شده در هفته نامه کرگدن