ما در ادارات، دانشگاهها و… سعی در جداکردن افراد از هم داریم. در شهر کاری کردهایم که خیابانها شلوغتر از پیادهروها و مراکز عمومی است. اینها همه ضداجتماعی و ضدمشارکت است. اتفاقا در جوامع پرشور که دارای کنش جمعیاند، مراکز عمومی را بهشدت تقویت میکنند. جاهایی که افراد میتوانند با همبودن را تجربه کنند، آنها را پررونقتر میکنند. اما ما هر روز پیادهروها را باریکتر و خیابانها را عریضتر میکنیم.
باید به شهروندان اجازه ايجاد كنش اجتماعی داد
نگار حسینی
گفتوگو با سعید معیدفر درباره چرایی مشارکتنكردن نهادهاي مدني و سياستمداران در حل آلودگی هوا
روزنامه شرق: پنجشنبه 5/9/94
چندی دیگر برای سالهای پیاپی، در اواخر پاییز و اوایل زمستان به علت پایداری هوا، بابت بالارفتن میزان آلایندههای هوا، عرصه بر شهروندان تنگ خواهد شد. در آن روزها احتمالا دوباره آمار و اطلاعاتی منتشرشده و گفته میشود وضع هوا وخیم است و از شهروندان خواسته میشود از منازل خارج نشوند و بههرحال، دور از ذهن هم نیست شهر تعطیل شود. اما این سؤال کماکان بیجواب میماند که چرا آلودگی هوا و کمک به حل آن نه برای شهروندان دغدغه است و نه برای دولتمردان. با سعید معیدفر، جامعهشناس در اینباره گفتوگو کردهایم:
بهنظر میرسد شهروندان، احزاب و فعالان سیاسی، خیلی نسبت به مسئله آلودگی هوا واکنشی ندارند؛ درصورتیکه این آلودگی بهشدت روی اولین نیازهای شهروندان یعنی سلامتی آنها اثرگذار است. به عقیده شما دلیل این اتفاق چه بوده است؟
در جامعه ما مسائل زیادی وجود دارد که تأثیرات مخربی بر مردم میگذارد و لازم است افراد از آنها آگاه باشند؛ یکی از این مسائل، آلودگی هواست. زمینههای دیگری هم البته وجود دارد و بهنظر میرسد آسیبهای اجتماعی آنقدر افزایش یافتهاند که آسیبدیدگان درعمل شهر را به تسخیر درآوردهاند و درواقع ملاحظه میکنید افراد کمکم با آسیبدیدگان اجتماعی؛ کارتنخوابها، معتادان، کودکان کار و خیابان و پدیدههای دیگر همزیستی میکنند. حالا باید پرسید آیا اینها تهدید نیستند؟ شاید ما تصور میکنیم اینها تهدید هستند درحالیکه جامعه هنوز به آن ادراک نرسیده است که آسیبهای اجتماعی تهدیدند. هر سال پزشکیقانونی درباره تلفات ناشی از آلودگی هوا گزارشهایی منتشر میکند. ارقام بهنسبت هشداردهنده هستند بااینحال، چون پراکندهاند، ممکن است خیلیها متوجه آن نباشند یا اینکه فرض بر این است شاید خود این موضوع مهم نباشد که متأسفانه این فرض قابل قبول نیست چون مرگومیر ناشی از آلودگی هوا بالاست. فرض دیگر این است اگرچه خطر جدی است، اما افراد احساس میکنند اگر خودشان نسبت به آن حساسیت نشان دهند، این حساسیت چه کارکردی میتواند داشته باشد. یعنی بهنوعی این احساس که از ما کاری ساخته نیست و ماجرا به ما ربطی ندارد، ممکن است دلیل حساسیتنداشتن باشد. یعنی یکی از دلایلی که مردم نمیتوانند نسبت به مسئله آلودگی هوا حساسیت نشان دهند، این است كه درواقع نمیدانند باید چه کنند و چه عکسالعملی داشته باشند.
مقصودتان این است آلودگی هوا هنوز در میان مردم بهعنوان یک مسئله یا معضل اجتماعی مطرح نیست که به آن عکسالعمل نشان نمیدهند؟
نه. همین الان اگر از مردم کلانشهرها یا حتی مناطقی که با مسئله ریزگردها مواجهند نظرسنجی كنيد بدون تردید، تأکید اغلب مردم بر این است که آلودگی یک مسئله جدی است. اما چرا عکسالعمل نشان نمیدهند؟ برای اینکه احساس میکنند کاری از آنها برنمیآید.
احتمالا اینجا جایی است که نهادهای سیاستگذار و دولت باید ضرورت مشارکت و حضور را برای مردم تبیین کنند. اینطور نیست؟
اینجا یک تناقض وجود دارد. از یکسو نهادهای تأثیرگذار مانند دولت و سازمان حفاظت محیطزیست خودشان هم به آلودگی هوا اعتراض میکنند و اینکه آلودگی هوا مسئله است، اما درعینحال خود آنها هم نمیدانند چگونه میشود مردم را در این قضیه مشارکت داد. ممکن است شما از مردم انتظار داشته باشید وقتی هوا آلودهتر است خودروها را از خانهها بیرون نیاورند. یعنی یک نوع نقش انفعالی از مردم انتظار دارید. یعنی مردم به صورت منفرد احساس خطر کنند و وقتی دستگاههای عامل میگویند هوا آلوده است، افراد بدون ماشین بیرون بیایند یا تلاش کنند کمتر آلودگی ایجاد کنند. واقعیت این است تنها و حداکثر کاری که نهادهای عامل میتوانند از مردم انتظار داشته باشند، همین است. اما در اینمیان مشکلی وجود دارد و آن این است اگر این پدیده به صورت یک امر فردی دیده شود، هر فردی میتواند بگوید چرا من و چرا دیگری نه! وقتی پدیده را به صورت یک امر فردی ببینیم و دولتمردان و نهادهای عامل از مردم انتظار داشته باشند هر فرد به صورت جداگانه پاسخ مثبتی به نهادهای عامل دهد، تجربه ثابت کرده است هیچ نتیجهای به دست نمیآید. یعنی ممکن است یک روز تعدادی از افراد برای مثال بدون اتومبیل بیرون بیایند اما این امر نمیتواند دوام داشته باشد.
چطور نمیشود که این امر، تبدیل به یک امر اجتماعی شود؟
به عقیده من، دولتمردان به هیچوجه علاقه ندارند این مسئله به یک امر اجتماعی تبدیل شود. اگر این پدیده بخواهد اجتماعی شود ممکن است چند پیامد داشته باشد که دولتمردان از آن حذر میکنند. یکی اینکه وقتی شما شرایطی را فراهم کردید که آدمها دستبهدست هم دهند، میتواند آفاتي داشته باشد. چون آدمها با همبودن را تجربه میکنند و بعد ممکن است در جاهای دیگری استفادههای دیگری از آن کنند. بههرحال، وقتی آدمها با هم آشنا شدند، در یک گروه قرار گرفتند و کنش تأثیرگذار انجام دادند، ممکن است بخواهند این کنش تأثیرگذار را تکرار کنند. پیامدهای این كار میتواند خطرناک باشد. در دوران اصلاحات، دولت بهدنبال این بود که بسیاری از پدیدهها را بهعنوان یک پدیده اجتماعی تبیین کند و تلاش میکرد با تشکیل نهادهای مدنی و مجالدادن به فعالیتهای مؤثر جمعی، نشاط در دانشگاهها و انتظار به کنش از دانشجویان، در عمل کارآمدی خود را بالا ببرد. بنابراین تا حد زیادی هم این کارآمدی بالا رفت. یعنی دولت وقت توانست یکی از کارنامههای بسیار موفق را در مواجهه با مشکلات داشته باشد، در خیلی از زمینهها هم مردم همکاری کردند. حتی در آن دوره بود که میزان رشد اقتصادی ما خوب بود و در آستانه یک جهش بودیم. اما بههرحال، این کنش اجتماعی و تشویق به آن یکسری پیامد هم داشت. درعمل کنشهای جمعی موجب میشد عرصههای دیگری هم فعال شود و زمانی که دانشجویان احساس میکردند در فلان زمینه، ورودشان چقدر اثرگذار است، انتظار داشتند در عرصههای دیگر هم این کنشگری را داشته باشند. بنابراین ملاحظه میکنید که یک تناقض بسیار جدی بین کارآمدی و ایجاد کمپینها و کنشهای جمعی و کنترل نهادهای سیاسی بهوجود آمد.
در راستای همین ماجراست که آمار و ارقام هم در حوزه آلودگی هوا بااحتیاط منتشر و سیاهنمایی تلقی میشود؟ چون بههرحال، میدانیم این آگاهی نخستین گام در ایجاد کمپین اجتماعی است.
کشورهایی که امروز با وجود پیامدهای کنش جمعی، پذیرفتهاند مردم را در امور مشارکت بدهند و اجازه دهند کنشهای جمعی در حل مسائل شکل بگیرد، به مرحلهای وارد شدهاند که در آن مرحله بهطور تقریبی این تلقی در مردم ایجاد شده است که وضع موجود نتیجه عمل خود آنهاست. یعنی مردم احساس کردهاند خودشان هستند که انتخاب میکنند و هر موقع بخواهند پدیدهای را مهم جلوه میدهند و رسانهها به آنها کمک میکنند و اگر بخواهند، اتفاقات مثبتی میافتد و اگر مشکلی وجود دارد به این دلیل است که خودشان وارد نشدهاند. با چنین تغییر رویکردی، دولتهای کشورها تلاش میکنند اطلاعات، آمار و آگاهی بیشتری به مردم دهند چون نگراني ندارند و میدانند دادن اطلاعات و آمار به معنی بیلان کار خودشان نیست، بلکه به معنی آن است که مردم ببینند مشکل کجاست و گرفتاری فلان نقطه است. اما درواقع برعکس این قضیه، در کشورهایی مانند ما چون همه پدیدهها اعم از اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در کنترل و اراده و اختیاردولتهاست و از آن طرف مردم به دلیل اینکه کنش جمعی آنها ممکن است دردسرساز باشد، به انفعال کشیده شدهاند و از سوی دیگر، دادن اطلاعات درباره مشکلات و آسیبهای جامعه به یک معنا، عملکرد منفی دولت تلقی میشود. یعنی همان سیاهنماییای که شما به آن اشاره کردید، مثلا میزان کارتنخوابها در سطح شهر تهران میتواند یک مسئله بزرگ باشد، این یعنی سیاهنمایی. تا به این اشاره کنید، نهاد مربوطه آن را تکذیب میکند.
به مسئله کارتنخوابها اشاره کردید که مردم با کارتنخوابها و سایر آسیبها همزیستی میکنند. چندی پیش مردم در یک حرکت بهظاهر اجتماعی، اقدام به تخریب وسایل کارتنخوابها کردند. صرفنظر از درستی یا غلطبودن چنین حرکتهایی، چرا چنین حرکت و همراهیای در مواجهه با افراد دیگر جامعه (کارتنخوابها) ممکن است شکل بگیرد، اما درباره آلودگی هوا نه؟
این کنشی که شما به آن اشاره میکنید که برای مثال در یکی از محلهها تجمع کارتنخوابها را آتش زده بودند، این اتفاقا بدترین نحوه مواجهه و کنش جمعی است. کنش جمعی این نیست. به قول هابرماس ،کنش جمعی توام با عقلانیت است؛ برخلاف گذشته که کنش جمعی طایفهای و خشونتآمیز بود. فرض کنید کسی در خیابان با ماشین به ماشین شما میزند. در چنین شرایطی بهطور معمول، درگیری ایجاد میشود. عکسالعملی انجام میگیرد اما خشونتطلبانه و فردگرایانه است نه جمعی. در آن مسئله خاص که شما به آن اشاره کردید، در کنار خانه عدهای آنقدر معتادان تجمع کردهاند که چند همسایه وقتی میبینند کاری از آنها و از نهادهای عامل هم برنمیآید، تصميم ميگيرند تا وسایل آنها را آتش بزنند. این کنش جمعی نیست. این یک نوع عکسالعمل خشونتبار است که یکدفعه صورت میگیرد و نتیجهای هم ندارد. این اتفاق، اتفاقی نیست که نتیجه مؤثری دربر داشته باشد. تا زمانی که برای مثال مردم بیایند و به شیوههایی دست بزنند و نهادهایی را تشکیل دهند مانند انجمن طلوع بینشانها که این جمعیت میگوید مشکل کارتنخوابها فقر و انزوای اجتماعی است. تلاش میکنند به اینها محبت کنند. الان بسیاری از نیروهای این جمعیت از همین کارتنخوابها هستند. بنابراین ملاحظه میکنید آن نوع رفتارها را به هیچوجه کنش جمعی نمیبینم، بلکه کنش انفعالی خشونتبار میبینم که مشکلی را حل نمیکند. مثل کنشی که نیروی انتظامی و شهرداریها با اینها دارند. چند وقت یکبار اینها را جمع میکنند و بعد از مدتی، بیشتر میشوند.
پس احتمالا نمیتوانیم مردم را بابت نداشتن حساسیت در مبحث آلودگی هوا سرزنش کنیم؟
مردم به این دلیل حساسیت از خود نشان نمیدهند که میبینند نمیتوانند کنش جمعی داشته باشند. یعنی اینها هیچ فرصتی برای همدلی و پیوستن به هم و اينكه دست به رفتارهای اجتماعی بزنند، ندارند. کجا و به چه شکل و چگونه؟ بنابراین من فکر میکنم یکی از مهمترین دلایلی که حساسیت مردم نسبت به بسیاری از مشکلات ازجمله محیطزیست از دست میرود، این است كه فکر میکنند نمیتوانند دست به کنش جمعی بزنند. یک نکته دیگر هم که بسیار مهم است، اینکه مردم حساسیتها را از رسانهها میگیرند. آدمهای تأثیرگذار جامعه از طریق رسانهها با مردم حرف میزنند. درحالحاضر نکته دیگری که بسیار مهم است، این است در جامعه ما نخبگان و آدمهای تأثیرگذار بیتوجه شدهاند و حساسیت خود را از دست دادهاند. چند نفر پیدا میشوند که بر مهمبودن این موضوع تأکید داشته باشند و افکار عمومی را از طریق رسانهها تحتتأثیر قرار دهند؟ گاهی اوقات حتی سازهای مخالف میشود دید. درحالیکه عدهای این را مسئله میدانند، دیگرانی آن را رد میکنند. در جامعه با تضاد و تقابل نخبگان اجتماعی روبهرو شدهایم و درعمل، اجماعی که باید میان نخبگان وجود داشته باشد تا همه یکصدا موضوع بحران محیطزیست را مطرح کنند و هر جا برسند هر کاری میتوانند بکنند، اتفاق نمیافتد؛ یعنی بهعبارتی همه درگیر موضوعات دیگری شدهاند. گاهی اوقات مسائل دستِ چندم برای نخبگان مهمتر از مسائلی بوده كه لازم است در اولویت اول باشد. طبیعی است مردمی که طرفشان نخبگانی باشد که در مسئله اختلاف دارند و با همدیگر تلاشی نمیکنند که یک صدا را به گوش همه برسانند، اینجا هم دوباره با جامعهای مواجه هستیم که حساسیت از آن زدوده شده است. گاهی اوقات وقتی عدهای میخواهند یک مسئلهای را مهم جلوه دهند، عده دیگری از نخبگان سیاسی میگویند این سیاهنمایی است و آنها را متهم میکنند كه از مهم جلوهدادن مسائل محیطزیستی اهداف دیگری را دنبال میکنند. نیتخوانی میکنند و با این نیتخوانیکردنها، ریشه آن تفکر و جهتگیریها و دیدگاههایی که میخواهد مردم را آگاه کند، میزنیم. مشکل، مدعیان مسئله هستند که این مدعیان با هم اختلاف دارند و نمیگذارند وحدت نظری شکل بگیرد و مردم هم همه یکدل با مسئولان و نخبگان به سراغ حل مسئله بروند. تجربه نشان داده است بارها وقتی در یک موضوعی وقتی اجماعی از نخبگان بهوجود آمده است، مردم بهسرعت واکنش مثبت نشان دادهاند و برعکس. این را بارها ذکر کردهام كه از سال ٨٢ به بعد، مسئولان به اتفاق پذیرفتهاند تصادفات رانندگی، مرگومیر را بالا میبرد. تا قبل از این ما ٢٨ هزار کشته در هر سال داشتیم. ولی درحالحاضر که همه دستگاهها همعقیده و همنظرند این مشکل جدی است و همه اتفاق کردهاند و با هم همکاری میکنند، تلفات ما با وجود چند برابرشدن اتومبیل و جمعیت، ٤٠ درصد کاهش داشته است. این همان موضوعی است که مسئولان درباره آن اتفاق نظر داشتهاند. جامعه هم احساس میکند باید کمک کند اگرچه پتانسیلهای فراوان بیشتری وجود دارد که میتواند با قدرت بیشتری تلفات را کاهش دهد.
در شرایط موجود، راهحلهای کاربردیای که میتوان برای حل معضل آلودگی هوا و درگیرکردن جامعه با آن داد، چیست؟
اولین گام برای حل یک مسئله، پذیرش آن بهعنوان یک مسئله است. این موضوع بسیار مهم است. امروز دولتمردان با اجماع و اتفاقنظر باید بپذیرند آلودگی محیطزیست یک مسئله جدی و همهجانبه است و اعتراف کنند این یک مسئله مهم است که میتواند بسیار خطرساز باشد، این نخستین گام است. همین الان دستگاههای مختلف با هم، همنظر نیستند. ممکن است بخش انرژی موافق نباشد که با آلودگی محیطزیست سروکار داریم چون متهم میشود. یا مثلا شهرداریها خیلی علاقه نداشته باشند آلودگی را مسئله به حساب بیاورند چون ممکن است خسارتهایی برای آنها ایجاد شود. اعلام به جامعه برای این مسئله بهتنهایی از سوی دولت، قابل حل نیست و به مشارکت همه مردم نیاز است. بنابراین دعوت از مردم برای اینکه به شکل انفرادی خودرو را بیرون نیاورند، راه حل نیست، بلکه برعکس بههم بپیوندند تا مسئله حل شود. در قرآن نیز نخست بر مثنی تأکید شده است و بعد به تنهایی. میگوید وقتی میخواهید برای خدا قیام کنید که امروز قیام برای حل مسائل جامعه هم قیام برای خداست، دوتایی و تکتک اقدام کنید و اول بر جمع تأکید میشود؛ اینقدر در دین ما بر جماعت تأکید میشود… بنابراین راهحل بعدی این است که ما کنشهای جمعی را برای حل مسئله ببینیم، من باید بدانم با دیگری وارد کارزاری میشوم و متعهد میشویم همه با هم برای کاهش آلودگی هوا اقدام کنیم. نهتنها ماشینها را بیرون نیاوریم، بلکه برعکس، تلاش کنیم به باقی مردم نيز آگاهی دهیم. بنابراین باید بدانیم بدون مشارکت مردم هیچ مسئلهای حل نخواهد شد.
و احتمالا این هم از راه تقویت نهادهای مدنی در حوزه آلودگی هوا خواهد بود. اینطور نیست؟
باید تمام موانعی را که پیشِروی با همبودن مردم هست، برطرف کنیم. ما در ادارات، دانشگاهها و… سعی در جداکردن افراد از هم داریم. در شهر کاری کردهایم که خیابانها شلوغتر از پیادهروها و مراکز عمومی است. اینها همه ضداجتماعی و ضدمشارکت است. اتفاقا در جوامع پرشور که دارای کنش جمعیاند، مراکز عمومی را بهشدت تقویت میکنند. جاهایی که افراد میتوانند با همبودن را تجربه کنند، آنها را پررونقتر میکنند. اما ما هر روز پیادهروها را باریکتر و خیابانها را عریضتر میکنیم. آدمها درعمل انگار زره پوشیدهاند و از هم جدا هستند. این نشان میدهد هر روز ترافیک ما سنگینتر میشود. اتفاقا همین هم میتواند یک راهحل باشد. وقتی عرصه عمومی فعالتر شد، آدمها علاقه دارند بیشتر با هم در ارتباط باشند و پیاده بروند یا با وسایل نقلیه عمومی، تا بیشتر از همبودن لذت ببرند و این خود به کمترشدن ترافیک و کاهش آلودگی هوا میانجامد.
http://sharghdaily.ir/News/79629