گلادیاتورهای نظام آموزشی

.  سعید معیدفر، جامعه‌شناس و استاد سابق دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در گفت‌وگو با «وقایع اتفاقیه» از خودکشی دانش‌آموزان، از خود بیگانگی آنها و تبدیل‌شدنشان به گلایاتورهای جنگی می‌گوید که نظام آموزشی فعلی فرصت نشاط و اجتماعی‌شدن را از آنها گرفته است

روزنامه وقایه اتفاقیه: 4/11/94

 

مهتاب جودکی: صبح دیروز با حلق آویز‌ شدن یک دانش‌آموز در توالت مدرسه‌ای در کرمانشاه، سیزدهیمن خودکشی دانش‌آموزان در سال جاری اتفاق افتاد. این دانش‌آموز در ساعت اول مدرسه، به بهانه استفاده از سرویس بهداشتی از کلاس خارج شد. کسی متوجه غیبت طولانی محمد پارسا نشد تا اینکه همکلاسی‌ها در ساعت تفریح اول با جسد معلق او روبه‌رو شدند. دقایقی بعد اورژانس رسید و جسم بی‌جان او به پزشکی قانونی تحویل داده شد. با خودکشی محمد‌پارسا یلی‌نژاد، دانش‌آموز کلاس دوم متوسطه شمار دانش‌آموزانی که از آغاز سال 94 تاکنون خودکشی کرده‌اند به 13 نفر رسید. از‌ این ‌میان یک نفر با سلاح گرم خود را کشت، 9 نفر خود را حلق‌آویز کردند و سه نفر از ساختمان خانه و پل عابرپیاده پریدند.  سعید معیدفر، جامعه‌شناس و استاد سابق دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در گفت‌وگو با «وقایع اتفاقیه» از خودکشی دانش‌آموزان، از خود بیگانگی آنها و تبدیل‌شدنشان به گلایاتورهای جنگی می‌گوید که نظام آموزشی فعلی فرصت نشاط و اجتماعی‌شدن را از آنها گرفته است. 

 

در‌حالی‌که در هفته‌های گذشته، این اظهار‌نظر برخی مسئولان وزارت آموزش‌و‌پرورش خطاب به خبرنگاران شنیده شد که «کسانی که خودکشی کرده‌اند را نوجوان بخوانید، نه دانش‌آموز». این‌بار نوجوانی که لباس دانش‌آموزی به تن داشت خودکشی کرد؛ مقصر کیست؟ 

عادت داریم در جامعه مشکل را به گردن دیگری بیندازیم، این راحت‌تر است. اظهارات مسئولان را خواندم. آنها اشاره کرده بودند که خودکشی این افراد ربطی به دانش‌آموز‌ بودنشان ندارد و رسانه‌ها زیادی جار و جنجال به پا کرده‌اند. اما حقیقت این است که این اتفاقات به مدیریت آموزش‌وپرورش هم ربط دارد. منظورم مدیریت فعلی این وزارتخانه نیست بلکه ساختار آموزش‌و‌پرورش و هدف‌گذاری آن را در نظر دارم. بخش عمده‌ای از وقت مهم این کودکان در مدرسه سپری می‌شود، یعنی در بیشتر زمان روز دانش‌آموز هستند. اوقات دیگر در خانه به خواب یا کارهای دیگر می‌گذرد.
نقش خانواده در بروز این اتفاقات تا چه حد پررنگ است؟

بخشی از این اتفاق گریبان خانواده را می‌گیرد اما باید در نظر داشت، بیشتر کسانی که در این سنین دست به چنین اقدامی می‌زنند، هدفشان در زندگی تحصیل است. آنها در سن تحصیل هستند و به‌شدت تحت فشار هدف‌گذاری غلط آموزش‌و‌پرورش قرار گرفته‌اند. وظیفه اصلی نظام آموزش‌و‌پرورش، در هر کشوری این است که در کنار آماده‌کردن فرزندان کشور برای تخصص‌های مختلف و مورد نیاز، آنها را با مهارت‌های متعددی که برای گذران یک زندگی خوب و مناسب نیاز است آشنا کند. مهارت‌های اجتماعی، سلامتی، هنری، فرهنگی و حتی سیاسی. این مهارت‌ها باید در مدارس برای زندگی آینده تمام کودکان آموزش داده شود. لازم است که آموزش و یادگیری این مهارت‌ها و اجتماعی‌شدن در مهم‌ترین وقت آنها انجام بگیرد. بنابراین خانواده‌ها عملا هیچ نقشی ندارند، چرا‌ که هدف‌گذاری کلان در کشور، شکل آموزشی فعلی را رقم زده است. روی سخنم با این دولت یا دولت دیگر نیست، بلکه نظام آموزشی است. این چرخه معیوب از گذشته تا به حال ادامه داشته است.
نظام آموزشی کشور ما چقدر اهداف اجتماعی برای دانش‌آموزان داشته است؟

نظام آموزشی دارای اشکالات فراوان است و هدف‌های غیراجتماعی را پیگیری کرده، یعنی صرفا بر مهارت‌های درسی معطوف شده و کارکرد اصلی خود را از دست داده است. کار به جایی رسیده که کنکور به عنوان ابزار سودآوری کلان به دست عده‌ای افراد سودجو افتاده است به طوری که کنکور و تست‌زنی را از دبیرستان به راهنمایی و سرانجام به دبستان و حتی پیش‌دبستانی کشانده‌اند. در‌ حال‌ حاضر کنکور حرف اول را در نظام آموزشی می‌زند و متأسفانه به دنبال این ماجرا، کودکان مانند گلادیاتورها با هم می‌جنگند. پدران و مادران برای فرستادن کودکانشان به مراکز آموزشی کنکور و تست‌زنی به یکدیگر فخر می‌فروشند و جیب صاحبان این مراکز را پر پول می‌کنند. از‌ طرف‌دیگر جیب پدر و مادرها خالی می‌شود و بچه‌ها را به عنوان ابزار جنگ به جان هم می‌اندازد. اینها جای تعامل سازنده، مهارت اجتماعی و آمادگی برای زندگی خوب و مهربانانه در آینده را می‌گیرد.
یعنی نگاه اجتماعی به این دانش‌آموزان نمی‌شود، آینده چنین رویکردی چیست؟

به این دانش‌آموزان به عنوان یک انسان نگاه نمی‌شود. با رویکرد حال حاضر، آنها ابزارند نه موجودی اجتماعی با اهداف بلند. حتی درس‌های عربی و معارف هم نه برای تربیت نسل بلکه برای آمادگی کنکور و جنگیدن به دانش‌آموزان آموخته می‌شود. این نظام ‌آموزشی فرسوده بچه‌ها را فدا می‌کند. در این‌میان عده‌ای خودکشی می‌کنند و بخش عمده نوجوانان از خود بیگانه می‌شوند، آنها بشاش و سرزنده نیستند و به افسردگی و کسالت دچارند. نهایتا در وقت اضافه‌شان با موبایل سرگرم می‌شوند و از تجربه دوست‌یابی، زندگی اجتماعی و دیدن اقوام و برقراری رابطه با جامعه جا می‌مانند. نتیجه این همه تلاش و زحمت در چنین نظام آموزشی با این وضع توسعه چه خواهد بود؟ اینکه وقتی از سد کنکور می‌گذرند، دانشجویی می‌شوند که آینده مشخصی ندارد. مجموعه اینها به آسیب‌های جدی منجر می‌شود و جامعه را درگیر خواهد کرد. در سرنوشت این جوانان آینده خانواده‌ها، نظام آموزشی و افراد سودجو دخیلند.
با‌توجه به نقش پررنگ مدارس در زندگی دانش‌آموزان، برای مهیا‌کردن آینده‌ای خوب برای این دانش‌آموزان به چه تحولی احتیاج‌داریم؟

نظام تعلیم و تربیت باید در فضایی اجتماعی و پر از نشاط و مهر، مهارت‌های مختلف را برای این دانش‌آموزان بپرورد تا برای موفقیت آینده خود از آن بهره بگیرند. مهارت‌های تخصصی بخشی از این مهارت‌های مورد نیاز است اما ارتباط سازنده با دیگران، توانایی شناخت فرصت‌ها و درعین‌‌حال مهارت‌های سلامت جسم مثل ورزش و حتی مهارتی که فرد برای زندگی زناشویی آینده خود و تربیت فرزندان آتی خود نیاز دارد. مهارت‌های سیاسی و فرهنگی برای شناخت آسیب‌ها و خطرات هم بخشی از آموزش‌هایی است که نبود آن در نظام فعلی مشهود است. در ‌حال‌حاضر وقتی همه آموزش‌ها برای آمادگی کنکور است، نتیجه‌ای جز ابزاری‌شدن کتاب و درس نخواهد داشت. اگرچه مدارس ما نیز به صورت جسته و گریخته به این مسائل می‌پردازند اما با وجود هدف‌گذاری فعلی، میزان آن کم است. این کودکان در کنار درس نیاز به تفریحات سالم، برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی دارند اما متأسفانه حتی پدر و مادرها هم فقط و فقط به کنکور فکر می‌کنند. این نظام آموزشی چنین فکری را در مغز اینها فرو کرده است. اگر هدف‌گذاری تغییر می‌کرد، والدین هم انتظار دیگری از مدارس داشتند. بچه‌ها از کتاب و مدرسه متنفرند که بعد از امتحانات پایان سال کتاب‌هایشان را پاره می‌کنند و دور می‌ریزند.  مدرسه برای آنها تکراری و کلیشه‌ای است. باید به طور جدی تکلیف کنکور مشخص و از فعالیت سودجویانی که از این مقوله سوءاستفاده می‌کنند جلوگیری شود.

 

http://vaghayedaily.ir/fa/News/1605

 

دیدگاهتان را بنویسید