حرکت نهادهای مدنی به اقدامات انساندوستانه معطوف می شود
| سعید معیدفر | جامعهشناس |
معتادان و کارتنخوابها یا کسانی که در جامعه ظاهری ژولیدهای دارند، عمدتا کسانی هستند که طی یک فرآیند اجتماعی به تدریج از جامعه جدا و طرد شدهاند و کمکم هم به خاطر این طردشدگی و به انزوا کشیده شدن، در تلاش هستند تا به نوعی طرد شدگی خودشان را جبران کنند. معمولا بیشتر معتادان یا کارتنخوابها وقتی از جامعه طرد میشوند، خواهناخواه مناسبتهایشان با جامعه به حداقل میرسد، با کسانی که قبلا حشر و نشر داشتند مانند خانواده، دوستان، همکاران و… قطع ارتباط میکنند، از اینرو در پی آن هستند تا به نحوی طردشدگی خودشان را جبران کنند. چرا که انسان موجودی است که میخواهد به هر شکلی که شده به یک جمع پیوند بخورد. به همین خاطر است که این افراد دور هم جمع میشوند و براساس آسیبدیدگی که دارند، روابط جدیدی برای خودشان تعریف میکنند. همین هم میشود که تمامشان شبیه یکدیگر میشوند. زمانی که این اتفاق میافتد میبینیم که جامعه به سمت زیاد شدن تعداد کارتنخوابها و معتادان پیش میرود. در این میان شکل شهر و بسیاری از چیزهای دیگر تغییر میکند. این وضع هم بسیاری از افراد جامعه را متاثر میکند و همینطور فاصله ما با آنها بیشتر میشود. حالا باید دید که در این وضیعت چه کار میشود کرد؟ یکی از کارها این است که شهرداری انجام میدهد و هر چند وقت یکبار این افراد را به قول خودشان ساماندهی میکند. اما این راه حل مشکل را برطرف نمیکند، چون این افراد همچنان طرد شده هستند و از سوی گروههای اجتماعی سالم کنار گذاشته شدهاند و ارتباطشان با سایر اقشار جامعه به حداقل میرسد. این برخورد هیچگاه مشکل کارتنخوابها و معتادان را حل نمیکند، بلکه باید رفت و انزوای اجتمای این گروه را از بین برد. باید به سمتی رفت که جامعه دیگر آنها را طرد نکند و آغوش خودش را برای رشد و بازپروری آنها باز کند. آنها باید بهعنوان افراد معمولی زندگی معمولی خودشان را ادامه دهند. زمانی که انجمنها و نهادهای مدنی به جای اینکه با این گروهها برخورد کند یا حذفشان کند، به اینها کمک میکنند، مشکل غذا و معیشت و کمبود محبت آنها را برطرف میکند. اینگونه رفتارها به گروههای آسیب دیده کمک میکند تا آنها به دامان جامعه برگردند و بهعنوان یک شهروند، زندگی معمولی داشته باشند. در شرایط فعلی برای بهبود معتادان و کارتنخوابها، تنها راه برای بازیابی سلامت اجتماعی برای این گروهها، تشکیل نهادهای مدنی است. این اتفاق هم با کمک خود مردم صورت میگیرد. در کنار این موضوع اما متاسفانه رسانه ما بهعنوان رسانه ملی، یا برخی اقدامات از سوی تعدادی از نهادهای دولتی و عمومی مانند شهرداری، یا حتی تبلیغاتی که در صداوسیما یا برخی فیلمها انجام میشود، تا حدی باعث شده تا اقشار آسیبدیده از سوی مردم درست تشخیص داده نشوند. اما خوشبختانه رفتاری که این انجمنها از خود نشان میدهند میتواند کمکم درک جامعه از آنان را اصلاح کند. امروز در جامعه یک نوع تمایل بهخصوص در میان نسلهای نو برای حمایت از اقشار آسیب دیده به وجود آمده اما جریانهای حاکم و رسانهای در جهت مخالف این احساس عمل میکنند. با این همه امیدواریم این فرصتها بتوانند باعث تغییر یا تمایل بیشتر مردم برای کمک به این افراد شوند. اقداماتی که شروع شده، به تدریج میتواند به حرکتهای انساندوستانه معطوف شود.
http://shahrvand-newspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=190&pageno=17
کارتنخوابهای بهبودیافته خیابان ولیعصر را از فیلترهای سیگار پاکسازی کردند
قامت خمیده اینبار برای جمعآوری ته سیگار
روزنامه شهروند: چهارشنبه 13/12/93
زهرا جعفر زاده| نصف یک وانت شده بود، فیلتر سیگارهایی که سال پیش از جویها و پیادهروهای میدان تجریش تا چهارراه ولیعصر، جمع شده بود. کارتنخوابها و معتادان بهبود یافته موسسه طلوع بینشانها، همه اینها را از کف خیابان، لای زباله جویها، پای درختان و روی آب کدر و کثیف جویهای ولیعصر جمع کرده بودند. دیروز، دوازدهم اسفند، دیگر نگاههای متعجب مغازهداران، عابران پیاده، رانندگان تاکسی، ماموران پلیس و… آنها را دنبال نمیکرد. آنها خاطرشان مانده بود که پارسال جویها، چگونه از ته سیگارها تمیز شدند. آنها زردپوشانِ «ببخش و باورم کن» را فراموش نکرده بودند. دیروز هم تمام اعضای موسسه طلوع بینشانها، چه آنها که اعتیاد داشتند یا کارتنخواب بودند و حالا بهبود یافتهاند و چه یاورانشان به رسم پارسال، کاورهای زردرنگ را به تن کردند و با کیسههای پلاستیکی و دستکشهای نایلونی، کف خیابان خم شدند و فیلترها را برداشتند. مکان، زمان همان بود، ساعت ٨ صبح، میدان تجریش. در دو طرف خیابان ولیعصر پراکنده شدند، از خطهای عابر پیاده، چهارراهها و از زیر پلها گذشتند. از روبهروی مدارس دخترانه و پسرانه، مهدکودکها، مغازههای شیک و لوکس خیابان ولیعصر، رستورانهایی که حتی اسمی از آنها به گوششان نخورده بود، برندهای معروف و شیرینیفروشیها گذر کردند. برای راننده خودروهای شاسیبلند، سواریهای آخرین مدل، مسافران اتوبوس دست تکان دادند و با دستهایی که با رنگ زرد و یک لبخند نقاشی شده بود، گلهای میخک قرمز و صورتی را به رهگذران، رفتگران، کارگران و مأموران انتظامی دادند، همانها که سالها اعتیاد داشتند و گوشه پارکها و مخروبهها کارتن خوابی کردند.
حرف که میزد، جای خالی دندان بزرگی در دهانش خودنمایی میکند، «بهزادِ» ٥١ساله که اگر حرف نمیزد، نمیشد اعتیاد ٣٠سالاش به حشیش و تریاک و کراک را باور کرد. ١٦ ماه است که ترک کرده، او هم کیسهاش تا نصفه پُر شده. از اینکه تا چند وقت دیگر به خانوادهاش «وصل» میشود، خوشحال بود.
«دانیال»، ته سیگارها را جمع میکند و با این و آن حرف میزند. ریش سیاه بلندش هم نتوانست تکیدگی صورتش را پنهان کند، ٢٨ساله است اما از ٩سال مصرفاش میگوید. از شبهای طولانی کارتنخوابیاش که صبح نمیشد. اردیبهشت که بیاید، پاکیاش دو ساله میشود. تاریخاش را به روز و به ساعت دارد. او هم در یکی از همان سهشنبه شبهای معروف، وقتی ظرف غذا را از یکی از یاوران موسسه طلوع میگرفت، تصمیمش را برای ترک گرفت.
چاله عمیق دو طرف صورتش، موهای جوگندمی و دهانی که به سختی میشد، دندانی در آن پیدا کرد، مردِ سندار رنج کشیدهای، نشانش میداد، اما فقط ٣٦سال داشت، «افشینِ» که ٢٠ سال، هرچه دستش آمده، کشیده حالا ١١ ماه از پاک بودنش میگذرد. او هم در این حرکت نمادین شرکت کرده بود، درست مانند اسفند سال پیش.
پُک عمیقی به سیگارش میزند و دودش را میبلعد، «مجتبی» که حالا پس از دو سه ساعت پیاده روی در خیابان ولیعصر، روی یکی از نردههای پارک ملت تکیه داده بود. ٣٢ساله است، کسیه دستش پر از ته سیگار است، سیگارش را نیمه خاموش میکند و داخل کیسه میاندازد، از دوسال پیش که عضو موسسه شده، دیگر پاک است، سیگار را ولی میکشد، بعد از ١٢سال اعتیاد به هرویین سخت است ترک کردنش. میگوید: «ته سیگارها را جمع میکنیم تا با این کار از مردم، جامعه و حتی خاکی که سیگار رویش افتاده، معذرتخواهی کنیم.» سراغ دو سه ماموری که در پارک بودند، میرود. به آنها میگوید: «من قبلا از شما میترسیدم، شما را میدیدم، فرار میکردم، حالا دیگر نمیترسم.» با مامور انتظامی دست داد.
«محمد» دوربینی به گردنش انداخته، بیشتر شبیه عکاسهاست، میخندد. «٤ ماه است که ترک کردم.» ٨سال اعتیاد به شیشه، اما رد کمی روی صورت ٢٣سالهاش انداخته. به سختی میشد اعتیادش را تشخیص داد. «کمپهای بازپروی زیادی رفتم، اما نتیجهای نگرفتم، از سه، چهار ماه پیش که وارد موسسه طلوع شدم، پاک پاکم.» این را با خوشحالی میگوید و ٦ماه کارتنخوابی، پدر معتاد و ترک تحصیلاش را فراموش میکند.
ایستگاه بعدی آنها، پارک ساعی بود. پس از آن هم با سرعتی بیشتر به سمت چهارراه ولیعصر رفتند، آنجا خط پایان بود. پایان مسیرشان. با دنیایی از فیلترهای کوچک و بزرگ سیگار، دور هم جمع شدند. همهشان، همه بشیرها، افشینها، دانیالها، بهزادها، مجتبیها و محمدها. اکبر رجبی، رئیس موسسه طلوع در میان جمعیت بود: «دفعه قبل میگفتیم «ببخش و باورم کن» آن موقع پیام ما به محیطزیست بود، این بار اما پیام ما به آسیبدیدگان اجتماعی است، به آنها میگوییم که ببخشید نتوانستیم برای شما کاری کنیم.» رجبی، میگوید: «قرار است هر سال در هفته دوم اسفندماه همین ٢٠٠ نفر جمع شوند و این حرکت نمادین را تکرار کنند.» او امسال خبری برای زنان کارتنخواب دارد. «حالا که سرای مهر ویژه زنان کارتنخواب و معتاد راه افتاده، از سال دیگر این زنان هم به این جمع اضافه میشوند.»