میگویند رانندگی افراد جامعه آینهای است از شرایطی که بر آن جامعه حاکم است. چندساعت اگر در خیابان باشید، بهعنوان عابر پیاده یا حتی پشت فرمان، بهسادگی میشود خشونت را در لابهلای اتومبیلها و رانندگی افراد دید. آمار تلفات سوانح رانندگی بهخصوص کشتهشدگانی که پیاده در خیابان تردد میکردهاند نیز موید این مشاهدههاست. با «سعید معیدفر»، جامعهشناس در مورد شیوه رانندگی در جامعه ایران و تلفات بالای سوانح رانندگی گفتوگو کردهایم:
در ایران آمار تلفات در سوانح رانندگی قابلتوجه است. در این میان عابران پیاده نیز بهشدت در معرض خطرمرگ ناشی از تصادفات رانندگی هستند. چه اتفاقی در جامعه افتاده که بازتاب آن را میتوان در چنین اتفاقات و آمارهای تکاندهندهای دید؟
آمار نشان میدهد تنها در سال گذشته در ایران 13درصد از تلفات مربوط به سوانح رانندگی بوده است هرچند آمارهای دیگری نشان میدهد که بالای 20درصد تلفاتی که داشتهایم، مربوط به عابران پیاده بوده است. در کنار آن چیزی حدود 25درصد موتوسیکلتسواران هم در سوانح رانندگی تلف شدهاند. این به آن معناست که نزدیک نیمی از تلفات تصادفهای رانندگی به عابران و موتوسیکلتسواران مربوط است. اگر بخواهیم مقایسهای با سایر کشورهای در حالتوسعه داشته باشیم، آمارها کمابیش شبیههم است اگرچه در میان کشورهایی که آمار تصادفات رانندگی در آنها بالاست، در میان 10کشور اول دنیا هستیم. اما در کشورهای توسعهیافته وضعیت متفاوت است. بررسیها نشان میدهد از هر 10نفری که در دنیا بر اثر سوانح رانندگی کشته میشوند، 9نفر از آنها در کشورهای درحالتوسعه زندگی میکنند. این در حالی است که میزان اتومبیلهای کشورهای توسعهیافته بالای 50درصد و کشورهای درحالتوسعه پایینتر از 50درصد است. به هر حال ما در کشوری زندگی میکنیم که موانع و مشکلات زیادی وجود دارد که موجب بالارفتن تلفات و خسارات رانندگی میشود و باید توجه داشت که در کنار عوامل فنی، عوامل فرهنگی و انسانی نیز در این میان اهمیت زیادی دارند. جوامع دارای سبک زندگی مدرن برای جان و رفاه اهمیت قابلتوجهی قایلند. در کشورهای درحالتوسعه اما ارزش جان افراد کم است و افراد ساده بر سر جان خود ریسک میکنند. این موجب میشود آمار تلفات رانندگی در آنها تکاندهنده باشد. مساله عابران پیاده از دوجنبه قابل اهمیت است: بخش عمدهای از تلفات عابران پیاده بابت بیاحتیاطی خود عابران است برای مثال آنها از مکانهایی که نباید، عبور میکنند و در دیدن و دیدهشدن بیتوجه هستند. باید بپذیریم در جامعه ما عابران پیاده معمولا خیلی آگاهی ندارند و ریسک عبور از مکانهای خطرناک را نمیدانند. برای مثال از نردههای وسط خیابان عبور میکنند. یکی از مسوولان کشورهای توسعهیافته، قبل از انقلاب در بازدید از ایران گفته بود هرزمان توانستید این نردهها را از وسط و کنار خیابان بردارید، میتوانید بگویید به کشوری توسعهیافته تبدیل شدهاید. در واقع وجود این نردهها به آن معناست که شما ناچارید آدمها را مجبور کنید خودشان را بهخطر نیندازند. این یعنی جان بسیار بیارزش است. همین نکته است که ریسک مرگومیر را در این جامعه و جوامع مشابه بالا برده است. در این میان یک نکته عملکرد خود عابران است و نکته دیگر بیتوجهی رانندگان به عابران پیاده. بارها دیدهایم عابران پیاده از روی خط عابر پیاده حرکت میکنند اما به دلیل بیتوجهی رانندگان ناچارند از لابهلای اتومبیلها راه پیدا کنند. بهطور معمول برای همه افراد این امکان وجود ندارد که بهسادگی از چنین شرایطی عبور کنند. برای کودکان و سالمندان این مساله بسیار خطرناک است. حدود 78درصد کودکانی که در اثر سوانح رانندگی کشته شدهاند، عابر پیاده و بالای 60 درصد سالمندانی که در تصادفات کشته شدهاند نیز عابر پیاده بودهاند. این دوگروه بیشتر در معرض خطرند چون قدرت انطباقپذیریشان کمتر است.
در صحبتهایتان اشاره کردید به اینکه درجوامع درحالتوسعه بهنظر میرسد ارزش جان انسانها کم است و مردم کمتر برای جانشان اهمیت قایل هستند. چرا اینگونه است؟
در جوامع مدرن برای رفاه، بهداشت و سلامتی انسانها ارزش زیادی قایل هستند. اما در جوامع کمتر برخوردار افراد اهمیت چندانی برای سلامتی و جانشان قایل نیستند. این است که بهنظر میرسد مدرنشدن یکی از دلایل مهم در ارزشمندتربودن جان افراد است. در قرآن نیز به ارزش جان انسانها بسیار تاکید شده کمااینکه در آیهای گفته شده است که اگر کسی جان یک انسان را حفظ کند گویی جان همه انسانها را حفظ کرده است؛ این نشان میدهد که در قرآن و دین اسلام نیز به این موضوع توجه شده و به آن بسیار اهمیت داده شده است.
با این حساب و با پذیرفتن اینکه کمتر توسعهیافتگی موجب شده است که در جامعهای اینچنینی انسانها بهسادگی بر سر جان خود ریسک کنند، برای مثال صدسال پیش باید میزان این تلفات و مرگومیرهای ناشی از توسعهنیافتگی به شکلی که امروز در تلفات تصادفات رانندگی قابلمشاهده است، قابلتوجهتر میبود. اینطور نیست؟
خیر در گذشته بهدلیل پیوندهای قبیلهای و خانوادهای قوی و مستحکمی که در میان افراد جامعه وجود داشت، میزان همیاری، کمک و اهمیت به هم بیشتر بود و بهتبع نمیتوان تلفات در آن دوره را با دوره کنونی مقایسه کرد. ضمن اینکه در جامعه امروز ایران فردگرایی مفرط دیده میشود؛ در این شکل فردگرایی، افراد برای منافع شخصی خود میتوانند دیگران را زیر پا بگذارند و در واقع افراد دیگر جامعه ارزشی برای فرد ندارند، درحالیکه در کشورهای توسعهیافته فردگرایی یا فردیت افراد جامعه بهگونهای نیست که برای منفعت شخصی، دیگران را قربانی کنند. در واقع فردگرایی افراد در این جوامع بهگونهای است که منفعت افراد موازی منافع افراد دیگر جامعه تعریف میشود و افراد کمتر برای نفع شخصی خود دیگران را نادیده میگیرند.
گفته میشود شیوه رانندگی افراد در جامعه نشاندهنده شرایط آن جامعه است. با توجه به آمارهای تکاندهنده تلفات بهخصوص در میان عابرانپیاده، جامعه ایران را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
در جامعه ایران ما یکرفتار متناقض در میان مردم مشاهده میکنیم. گاهی اوقات بهشدت صمیمی میشویم.، گذشت میکنیم، رفتارمان با احترام توام است. یکناظر بیرونی ممکن است تصور کند عجب ملت صمیمییای هستیم. اما این تنها در روابط رودررو و دوستانه و خویشاوندی وجود دارد. خارج از این در خیابان درست عکس این رفتار میکنیم. کاملا با هم بیگانهایم. درگیر رقابت کشنده با هم میشویم. گاهی اوقات دیدهاید که دواتومبیل سر یک موضوع کوچک با هم دعوا و بیحرمتی میکنند یا سر یک تصادف جزیی خشونت بهوجود میآید. بهنظر میرسد ما در فضاهای عمومی با هم غریبهایم، در خیابان بههم راه نمیدهند، فاصله ایمن را رعایت نمیکنند… لاییکشیدنها، بوقزدنهای بیجا… و موارد متعدد حاکی از آن است که در مکانهای عمومی ما رفتار صمیمانه و دوستانهای که در شبکهای از ارتباطات دوستانه و خویشاوندی با هم داریم، نداریم. این نشانه بحرانی است که در این عرصه وجود دارد و باید این فضا عوض شود، این امکان بهوجود نیامده که فضاهایی ایجاد شود تا آدمها در آن تعامل بیشتری با هم داشته باشند. در شهر چیزی که بهچشممیخورد، این است که روزبهروز پیادهروها باریکتر و خیابانها پهنتر میشود. مجامع عمومی کوچک میشود. روزی سینماها عرصه تعامل آدمها بود یا مکانهای دیگری بودند که آدمها با هم آشنا میشدند.
یعنی فکر میکنید کوچکشدن عرصهعمومی در نهایت منجر بهبروز خشونت و بالارفتن آمار مرگومیر میشود؟
بدونشک. من میگویم بیگانهشدن عرصهعمومی. عرصهعمومی در جامعه ما اگرچه وسیع است، اما در آن انسانها از هم جدا هستند و با هم پیوند ندارند. خودبهخود موجب این بیگانگی و خشونت و بیاحترامی در رابطه با دیگران میشود.
به نظر میرسد این خشونتها و بیحرمتیها در مورد زنان در خیابانها و فضاهای عمومی بیشتر است. زنان بهطور معمول بابت شیوه رانندگیشان سرزنش میشوند و مورد تمسخر قرار میگیرند یا ناچارند رفتارهای خشونتآمیز مردان را تحملکنند. دلیل چنین فضایی را چه میدانید؟
بههرحال نوعا خانمها در رانندگی احتیاط بیشتری میکنند، اجتماعیترند و درواقع سعی میکنند مقررات را بیشتر رعایتکنند. اما چون عرصهعمومی مردانه و هنجارهای مردانه در آن حاکم است، کارهایی که زنان میکنند از نظر مردان ناهنجار تلقی میشود چون درواقع زنان با هنجارهای خشونتبار مردانه رفتار نمیکنند و در این شرایط طبیعی است که شیوه رانندگی زنان نابهنجار تلقی میشود و ممکن است مورد بیمهری و نکوهش از سوی دیگرانی قرار گیرند که با این وضعیت موافق نیستند. این فضا، فضایی است که خودبهخود موجب پرخطرشدن رفتارها میشود هم موجب افزایش سوانح و هم آسیبهای اجتماعی. حتی اتفاق دیگری که میافتد این است که شما در این عرصه ممکن است احساس خستگی کنید. چیزی که در خیابان دیده میشود این است که مردم پشت اتومبیل عجله دارند. نکته این است که چون این عرصه بیگانه است، فرد میخواهد بهسرعت از آن عبور کند درحالیکه اگر احساس میکرد وقتی در خیابان راه میرود با دیگران احساس اشتراک دارد، علاقه نداشت خیلی سریع عبور کند.
پس آیا دلیل تمایل ایرانیها به داشتن اتومبیلهای متعدد ممکن است همین باشد؟ اینکه مردم با خرید اتومبیل و استفاده از آن تلاش میکنند از طریق شیشه و بدنه ماشین از جامعه جدا شوند؟
بله دقیقا. به عبارتی در خیابانبودن بهمثابه طعمهبودن است، یعنی اینکه شما خواسته باشید از ریشههای اصلی جدا شوید. در اتومبیل گویا در خانهتان هستید. در جامعه افراد آنقدر نسبت بههم بیگانه شدهاند که نمیتوانند از ماشین پیاده شوند. یکی از دلایل افزایش تعداد اتومبیلها در خیابان همین است. این مشکل برای پیادهها بیش از سوارهها است. در نهایت، هم شهر شلوغ میشود و هم آدمها از هم جداتر میشوند.
تا چه زمانی این ماجرا ادامه خواهد داشت؟ میخواهم بپرسم چه راهی هست که بتوان این فضا را سروسامان داد؟
یکسری اقدامات فنی برای ایجاد امنیت بیشتر برای عابران پیاده وجود دارد. در کنار آن، یک اتفاق دیگر برای کاهش تلفات این است که خود افراد را ترغیب کردهاند که برای مبارزه با رفتارهای پرخطر وارد صحنه شوند. این یعنی اقداماتی انجام شده که روح بیگانگی از افراد زدوده شود و آدمها احساس مسوولیت اجتماعی کنند. اگر افراد، درگیر مسوولیت اجتماعی شوند، این موحب میشود برای خود و جانشان و همنوعانشان احترام قایل شوند. باید احساس مسوولیت اجتماعی را در افراد بالا برد. در یک کشور توسعهیافته افراد در احزاب و نهادهای مدنی عضویت دارند. چنین فردی در خیابان با دیگران احساس پیوند میکند هرچند خویشاوند و دوست نباشند. یک روزی هویت قبیلهای افراد یک جامعه را بههم پیوند میداد و مردم احساس مسوولیت نسبت بههم پیدا میکردند اما امروز با از میانرفتن پیوندهای قبیلهای باید نهادهای جایگزین آنها را فعال کنند. ما در جامعه خودمان رویه نادرستی داریم که آدمها برای فرار از پلیس بههم کمک میکنند در حالی که برای تامین مقررات باید بههم کمک کنند. گویا آنها تصور میکنند که این قوانین مربوط به آنها نیست. در حالیکه اگر بههم پیوند بخورند، هم بههم کمک خواهند کرد و هم به پلیس.