آسيبهاي اجتماعي در گفت و گو با سعيد معيدفر ضمیه روزنامه اعتماد روز سه شنبه 15/11/92 و سایت شهروندان:
آسیبهای اجتماعی موضوعی است جامعه شناختی که انگشت اتهام را به سمت رفتارها و هنجارهای مردم نشانه رفته. رفتارهایی که دیگر سالهاست از مدار هنجارهای عرفی و شرعی جامعه ایران خارج شده و تبدیل به یکی از چالشبرانگیزترین موضوعات کشوری شده است. رفتارهایی که در مسیر گذار سنت به مدرنیته با تضادهای بسیاری روبه رو بوده است. سعید معیدفرطلاق، افزایش سن ازدواج، نگرانی سران حکومت از کاهش جمعیت و پیر شدن جمعیت، بیکاری، اعتیاد، عدم رعایت به حقوق یکدیگر، جرم و جنایت، تجاوز به عنف و خیلی چیزهای دیگر که نگرانی بسیاری از جامعهشناسان را در باب فروپاشی جامعه سبب شده است. در ذیل چرایی آسیبهای اجتماعی در ایران و اینکه آیا راه گریزی برای آن وجود دارد را از زبان دکتر سعید معیدفر، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران میخوانیم.
• سوال اول من یک پرسش کلی است در مورد آسیبهای اجتماعی در ایران. به نظر شما آیا آن طور که گفته میشود وضعیت آسیبهای اجتماعی یا ناهنجاریهای اجتماعی در ایران نگران کننده و بحرانی است؟
متاسفانه ما الان چند تا مشکل داریم که باهم گره خورده و باعث شده که تصویر روشنی در مورد آسیبها نتوانیم داشته باشیم. اولین مشکل در تعریف آسیبهاست. به عنوان مثال الان یک عده که جزو مسوولان در جامعه هستند، مثلا آسیب را میزان طلاق میدانند یا آسیب را در کمبود جمعیت یا در مساله کمحجابی میبینند. به عبارتی با یک رویکرد ایدئولوژیک یا یک رویکرد ارزشی آسیبها را تعریف میکنند. مثلا ممکن است از نظر این افراد رابطه دختر و پسر در دانشگاه آسیب باشد به همین دلیل است که میگویند باید تفکیک جنسیتی صورت بگیرد. یا در ارتباط با جمعیت میگویند جمعیت باید افزایش پیدا کند و کاهش جمعیت را آسیب میبیند ولی در مقابل عده دیگری هستند که آسیبها را این طور نمیبینند.
بلکه آنها در رابطه با آسیبها سعی میکنند نگاهی به واقعیتهای جامعه و تحولات ارزشی در درون این جامعه داشته باشند. برای اینها آسیبها در فاصله بین واقعیتهای موجود و در چارچوب معیارهای علمی تعریف میشود. الان ما دوتا رویکرد داریم که این رویکردها در تعریف آسیبها باعث شده که یک خلطی پیش بیاید و چیزهایی که ممکن است در این دیدگاه آسیب تلقی شود در دیدگاه مقابل آسیب تلقی نشود و بالعکس چیزهایی که این طرف آسیب است طرف دیگر آسیب نباشد. بنابراین یک مشکل ما در مواجهه با آسیبها رویکرد ما در مورد آسیبهای اجتماعی است که آیا رویکرد ما یک رویکرد ارزشی یا ایدئولوژیک است یا یک رویکرد واقع بینانه، علمی و مبتنی بر ارزشهای روی زمین یا ارزشهای خود مردم است.
مشکل دیگر ما که متاسفانه باعث میشود ما یک تصویر روشنی از آسیبها نداشته باشیم مساله آمار و اطلاعات و دادهها ست. امروز متاسفانه ما امکان دسترسی به آمار و اطلاعات در زمینههای مختلف را نداریم و در این هشت سال گذشته به شدت در این زمینه کاهلی شد. یعنی ما باید تلاش میکردیم که یک پایش اطلاعات و تحلیلها و پژوهشهای مختلفی را در ارتباط با آسیبها صورت میدادیم. خب این کار صورت نگرفت. حتی مثلا در دو سال گذشته انجمن جامعهشناسی تلاش فراوانی کرد تا همایشی را تحت عنوان آسیبهای اجتماعی با فراخوانی همه اندیشمندان این حوزه برگزار کند که نگذاشتند این اتفاق بیفتد.
در دو نوبت آن را کنسل کردند. خب ما نه آمار داریم، حاضر هم نیستیم در وضعیت بررسی آسیبها فراخوان برگزار کنیم و از طرفی دیگر اختلاف رویکرد هم که داریم، بنابراین عملا در این وضعیت آشفته ما هیچ چیزی نمیتوانیم بگوییم جز اینکه در کنارخودمان همین طور مشکلات را تلنبار شده ببینیم. مثلا فرض کنید من هر روز در مسیرم از خانه تا اتوبوس و حتی داخل اتوبوس آسیبهای مختلفی را میبینم، به عنوان مثال کارتنخوابهایی که در زمستان در گوشه و کنار شهر دارند پلاستیک میسوزانند، معتادانی که دائم بر سر چهارراهها از مردم درخواست کمک میکنند. به هرحال این موارد احساسات مردم را تحت تاثیر قرار میدهند.
بنابراین به این شکل ما میتوانیم یک تصویری از آسیبها داشته باشیم ولی همانطور که گفتم ما یک پایش دقیق علمی و یک ارزیابی صحیحی از آنها نه داشتیم و نه فرصت گردآوری اندیشمندان در این حوزه را فراهم کردیم. ببینید من اگربه شما بگویم که وضعیت آسیبها نگران کننده است چه فایدهیی دارد. برای اینکه وقتی این صحبت من تعیین کننده و تاثیرگذار خواهد بود که در واقع من در یک جمع علمی بتوانم متخصصان را متقاعد کنم که ما در شرایط دشواری از لحاظ آسیبها هستیم و بعد این مجموعه تلاش کند تا دیگران را متقاعد کنند که ما در وضعیت بحرانی هستیم.
اما در واقع این تلاش من که به لحاظ شخصی وضعیت جامعه را از نظر آسیبهای اجتماعی بسیار بحرانی میدانم به جایی نمیرسد و این نگرانی من دیگران را نگران نمیکند. مثلا آلودگی هوا را فرض کنید ، الان همه میدانند که روزی ۲۰درصد بر تلفات شهر تهران به خاطر آلودگی هوا افزوده میشود. یعنی شما هر روز که در تهران آلودگی هست (میدانید که در سال قبل، از ۳۶۵ روز تنها سه روز هوای پاک داشتیم) بنابر گزارشات بهشتزهرا ۲۰درصد مرگ ومیر زیادتر از روزهای معمولی است. خب این چه فایده دارد. وقتی که این موضوع را به مردم بگوییم این چه تاثیری دارد؟ هیچی، همچنان شهر شلوغ است، همچنان اتومبیلها در خیابان بیشتر و بیشتر، ترافیک بیشتر و بیشتر میشود و نهایتا همه دارند خفه میشوند ولی بازهم در واقع کسی احساس نگرانی نمیکند. هرچقدر تلویزیون و جاهای دیگر اعلام میکند که وضع خراب است، بیمارستانها میگویند وضع خراب است، کسی توجه نمیکند.
• در واقع این بی تفاوتی را شما یک نوع آسیب اجتماعی تلقی میکنید درست است؟
آسیب اجتماعی در این بیتفاوتی نیست. بلکه آسیب اجتماعی در واقع همین چیزهای روی زمین است که به آن توجه نمیشود و علت بی توجهی هم این است که متاسفانه به آن کسانی که مورد اعتماد مردم هستند مجال داده نمیشود که با هم مجتمع بشوند و نگرانیهای خود را به جامعه انتقال بدهند و جامعه هم با آنها همزبانی پیدا کند.
امروز بیتردید ما آسیبهای اجتماعی بسیار زیادی داریم و اکثر آنها در وضعیت بحرانی هستند. اما سوال این است آن چیزی که در ذهن من به عنوان آسیبهای اجتماعی هست و آن چیزی که در ذهن برخی مسوولان به عنوان آسیبهای اجتماعی وجود دارد یکسان است؟ یا اینکه من دارم در مورد چیزهایی صحبت میکنم و آنها در مورد چیزهای دیگر. بنابراین امکانات و سرمایههای کشور دارد در جاهای دیگر خرج میشود که اهمیت ندارد و من هم دارم این طرف حرفی میزنم بدون پشتوانه این سرمایهها و تاثیری هم ندارد. به عبارتی برآیند نیروها چه در سطح مسوولان جامعه و چه در سطح نخبگان و مردم یکسو نیست بلکه در واقع در جهت خلاف همدیگر هستند. نتیجهاش این است که فشارهایی که از طریق این نیروها وارد میشود چون ناهمجهت هستند بنابراین هیچ چیزی حل نمیشود و هیچ چیزی هم به عنوان مساله تعریف نمیشود.
• به نظر شما چه دلیلی میتواند داشته باشد که نمیگذارند اطلاعات و آمار به درستی در اختیار مردم و متخصصان باشد و کار علمی در این زمینه صورت بگیرد؟
این را باید از خود دولت و مسوولان سوال کرد که شما که امروز در امور مدیریت این آسیبها دچار مشکل شدید چرا در واقع مجال نمیدهید که از حالا به بعد حداقل این اتفاق نیفتد. چرا اعلام نمیکنید که ما در مدیریت آسیبهای اجتماعی کاری نتوانستیم بکنیم یا اگر کاری انجام دادیم این کار ما نتوانسته به کاهش آسیبها کمک کند، بلکه موجب افزایش آن شده است. بنابراین ما از اندیشمندان، استادان، نخبگان و دانشگاهیان و از کسانی که در نهادهای مدنی فعال هستند درخواست میکنیم و آنها را فرا میخوانیم برای اینکه به دولت کمک کنند تا این مساله بتواند حل شود.
اول از همه اتفاقی که باید بیفتد تا بتوانیم از این وضعیت خارج شویم این است که مسوولان بپذیرند که در این زمینه تاکنون درست تصمیم نگرفتند، برخوردهایشان برخورد علمی نبوده است و با قبول چنین مسوولیتی از صاحبان تخصص درخواست کنند که بیایند با کمک همدیگر معضلات جامعه را حل کنند. البته یک لازمه دیگری هم در این وسط هست که مسوولان جامعه باید بپذیرند که باید با جامعه در چارچوب آن چیزی که هست برخورد کنند. اگر بخواهند با این جامعه با ارزشهای خودشان برخورد کنند مسلما هیچگاه به نتیجه نخواهند رسید. برای مدیریت مشکلات جامعه باید به این جامعه نزدیک شد، نمیشود ما سوار یک هواپیما شویم و از فاصله ۱۰ کیلومتری به جامعه نگاه کنیم. باید بیاییم در متن مردم با مسائل مردم در کنار آنها و با توجه به ارزشهای زمینی به سراغ حل مشکلات اجتماعی و آسیبها برویم. بنابراین یکی از پیشنهادهای دیگر من به مسوولان جامعه این است که بیایند پیاده شوند و با مردم راه بروند.
• بنا به تعریفی که جامعهشناسان از آسیبهای اجتماعی میکنند به نظر میرسد خیلی از ناهنجاریها مانند طلاق، یا افزایش سن ازدواج جزو آسیبها نباشند. به این معنی که برخی اعتقاد دارند به دلیل فرآیند مدرنیزاسیون و جهانی شدن و افزایش سطح سواد و تحصیلات مردم و سبک زندگی مردن یکسری ارزشها تغییر میکند و در برخی موارد مثل طلاق و سن ازدواج به عنوان یک راه حل در نظر گرفته میشود نه آسیب اجتماعی. نظر شما با توجه به تعریف علمی که از آسیبهای اجتماعی دارید در این مورد چیست؟
امروز بخشی از مساله به تاخیر افتادن سن ازدواج و مشکلات مربوط به طلاق و ازهمگسستگی خانواده ناشی از مدیریتهایی است که در حوزه اقتصاد کشور صورت گرفته و مشکلات فراوانی است که مردم به طور روزمره دارند. طبیعی است برای یک عده تشکیل خانواده مستلزم حداقلهایی است. اگر این حداقلها نباشد، آنهایی که قصد ازدواج دارند طبیعی است که آن را به تاخیر میاندازند. یا اگر کار نداشته باشند، بازهم کسانی که تصمیم به ازدواج دارند خب این کار را نمیکنند. اما در واقع همه مساله به تاخیر افتادن سن ازدواج یا مساله طلاق مربوط به مشکلات اقتصادی نیست.
بخشی از آن ناشی از تغییر ارزشهای اجتماعی در جامعه است، یا ناشی از روندهای فردگرایی در جامعه است، یا ناشی از تغییر معیارهای زندگی است و اینها یک نوع اموری هستند که حداقل برای مدتی اتفاق میافتند و ما نمیتوانیم جلوی آنها را بگیریم. بنابراین هرچه تلاش کنیم در این پارامترها تغییر ایجاد کنیم، این بودجه و هزینه ما باد هوا میشود و از دست میرود. یک عدهیی هستند که با معیارهایی که دارند ازدواج را به تاخیر میاندازند یا در ارتباط با فرزنددار شدن آن را به تعویق میاندازند. اینها یک عوامل دیگری دارد که ما نمیتوانیم آن را دستکاری کنیم. بنابراین هرچقدر هم پول صرف آن شود نتیجه ندارد. به قول دکتر گودرزی، اگر ما بیاییم مسائل را اقتصادی صرف کنیم، بعد آرام آرام اتفاق بدی این وسط میافتد. مثلا با پول بسیار کم وام ازدواج میدهید و بعد از آن سوءاستفادههایی که در این قضیه ممکن است اتفاق بیفتد. بنابراین ما باید ببینیم که چه بخشی از این قضیه، اگر مشکل ببینیم، به تصمیمگیریهای ما مربوط میشود. خب این بخش همان بخش مشکل است که اگر درست تعریف کنیم میتوانیم در آن مداخله کنیم. ولی آن بخش که مشکل نیست و به قول شما راه حل است، آن را اگر ما مداخله کنیم ممکن است به نتایج برعکس هدفهایی که داشتیم برسیم، ضمن اینکه هزینه زیادی هم صرف آن میکنیم.
• چقدر این آسیبهای اجتماعی ریشه در اختلاف بین سنت و مدرنیته دارد. جامعه ایرانی در حال گذار از سنت به مدرنیته است. پدیده جهانی شدن هم تاثیر خود را روی جامعه گذاشته، افزایش تعداد دانشجویان و ارتباطات آزاد با دنیا سبب شده که در بسیاری از مفاهیم و هنجارهای اجتماعی جامعه ایران دچار تناقض و دوگانگی شود. در نتیجه این تناقض و اختلاف بین ارزشهای محکم سنتی خانوادهها و ارزشهای مدرن سبب بروز آسیبهای اجتماعی در جامعه شده است. نظر شما در این مورد چیست؟
این یک موضوعی است که در یک گفتوگوی کوتاه امکانپذیر نیست و نیاز به بحث گسترده در همه جوانب دارد. در واقع در جامعه در حال گذار ارزشها جابهجا میشوند و در عین حال که شما هنوز در وضعیت جدید استقرار پیدا نکردید، نتوانستید هنجارهای متناسب با وضعیت جدید را هم درونی کنید. بنابراین بله، این جابهجایی از یک ساختار به یک ساختار دیگر چه به لحاظ مکانی و چه به لحاظ زمانی میتواند در بیهنجاری یا نابهنجاری تاثیر داشته باشد.
• بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که جامعه ایرانی در حال فروپاشی است. به نظر شما و با توجه به مشاهدات خودتان از اخلاق مردم در عرصه عمومی آیا ما واقعا به سمت فروپاشی حرکت میکنیم؟
من همیشه در بحثها دو تا ساحت را در نظر میگیرم. یک ساحت، ساحت خاص است و یکی دیگر ساحت عام است. در ساحت خاص هرکدام از ما متعلق به خانواده هستیم، متعلق به جمعی از دوستان و یک community هستیم که در این وضعیت تقریبا بهنجار رفتار میکنیم. در اینجا خیلی مودب هستیم و احترام همدیگر را داریم. حتی به عنوان مثال گاهی اوقات در این وضعیت بیش از حد رفتارهای انسان دوستانه و اخلاقی داریم. ولی یک ساحت دیگر داریم که ساحت عام است که در عرصه عمومی وجود دارد. این ساحت متاسفانه وضعیت بغرنج و نابهنجاری دارد.
این ساحت در آن نه اینکه فروپاشی بشود، در واقع فروپاشیده است. یعنی ما امروز در عرصه عمومی اساسا با فروپاشی روبهرو هستیم یا سر و کار داریم، یعنی اصلا نمیتوانیم بگوییم خواهد شد بلکه هست. شما الان اگر به خیابان بروید یا به مکانهای عمومی وارد شوید واقعا قاعدهیی نمیبینید. هر کی به هر کی است، هرکسی هر کاری که دلش بخواهد میکند و نه ادبی، نه اخلاقی و نه احترامی مشاهده نمیشود. شما الان میتوانید آمار این قضیه را بگیرید که چه تعداد از افراد پیادهرو توسط سواره روها هرساله کشته یا فلج میشوند. پیادهرویی که در حال عبور از خط عابر پیاده است ولی هیچ حرمتی به او گذاشته نمیشود. بنابراین عرصه عمومی ما این نیست که فروپاشیده خواهد شد بلکه درستش این است که فروپاشیده است.
اما عرصه خصوصی ما هنجارهای خودش را همچنان دارد. بنابراین متاسفانه امروز شاید یکی از دلایل اینکه جامعه ما امورش دارد از دست خارج میشود و نیاز به امنیت یا حضور نیروی انتظامی دارد یا نیاز به اعدامهای متعدد دارد این است که اساسا غیر از این شیوه نمیشود این عرصه عمومی را اداره کرد. آنقدر آشفتگی در جامعه است که واقعا اداره آن امکانپذیر نیست. به دلیل اینکه متاسفانه عرصه عمومی یا ساحت عمومی در اختیار دولت است. دولتی که خودش دچار مشکلات فراوانی است. عرصه عمومی در اختیار مردم نیست. اگر در اختیار مردم بود اینقدر در آن ناهنجاری نبود. بنابراین چون ما این وضعیت دوگانه را داریم در کل نمیتوانیم بگوییم که جامعه ایران جامعه در آستانه فروپاشی است. عرصه و ساحت عمومی، ساحتی فروپاشیده است و قوانینی بر آن حکمفرما نیست و متاسفانه هر روز مشکلات و گرفتاری آن هم دارد بیشتر و بیشتر میشود.
• یعنی رفتار مردم در عرصه عمومی حاکی از واکنش مردم به رفتارهای دولتهاست؟
نه ببینید واکنش نیست. چون جامعه ایران فقط در چارچوب خانواده یا روابط دوستانه و نزدیک برقرار است متاسفانه این جامعه در عرصه عمومی تداوم ندارد، در عرصه عمومی بسط پیدا نکرده است. بنابراین رقابتهای خیلی شدید و کشنده و بیتوجهی به حرمت یکدیگر چیزهایی است که متاسفانه در این عرصه اتفاق افتاده است. چرا؟ چون کنترل عرصه عمومی در دست دولت است. دولت نه تنها در ایران بلکه در هر جای دنیا برای کنترل عرصه عمومی کارآمد نیست و نمیتواند بر آن مسلط باشد. دولت میتواند ناظر بر عرصه عمومی باشد ولی نمی تواند مسلط بر آن باشد.
اگر خود جامعه در عرصه عمومی تداوم پیدا کند و حضور داشته باشد، آن موقع آن عرصه میتواند به تعادل برسد. ولی متاسفانه در جامعه ما همان طور که گفتم دولتها اجازه ندادهاند که جامعه به عرصه عمومی تداوم پیدا کند. بنابراین امروز جامعه حداکثر در حوزه خانواده یا در محدوده گروههای دوستانه و گاهی هم در حد یک بار در سال در مراسمهایی مانند روز عاشورا خودش را نشان میدهد. بعد از آن دوباره ناپدید میشود و در هیچ جای دیگر حضور پیدا نمیکند.
بنابراین این میشود یک جامعه رها شده که هر کسی در عرصه عمومی دنبال منافع خودش است، هرکسی در واقع در ماشین خودش است و نهایتا شهر را مملو از ماشین میبینید. ماشینهایی که هر کدامشان همان عرصه خصوصی است که آمده در خیابان جریان پیدا کرده است، همان خانواده است که در خیابان جریان پیدا کرده است. آدمها از اینکه از ماشین پیاده شوند و با هم تن به تن شوند یا رو در رو شوند نگران هستند. آدمها نگرانند چون در این عرصه احساس بیگانگی میکنند.
داخل ماشین احساس امنیت بیشتری نسبت به بیرون ماشین دارند. بنابراین این عرصه، عرصه بیگانگی است، عرصه فردگرایی مهلک بسیار شدیدی است که تقریبا هنجاری برای آن حاکم نیست مگر اینکه جایی پلیس به زور با جریمههایی توانسته باشد یکسری قانونهایی برای آن اعمال کرده باشد. مثلا فرض کنید در برخی از موارد افراد از ترس همدیگر در یک جاهایی عقب نشینی کنند والا هیچ احترام متقابلی در این عرصه نیست، انسانیت در این عرصه نیست و متاسفانه این عرصه مملو از آسیب و مشکل است.
• دلیل این متضاد بودن رفتار ما ایرانیان چیست؟ چطور میشود ما در عرصه خصوصی هنجارها را رعایت میکنیم و این عرصه هنوز ارزشش را حفظ کرده ولی در عرصه عمومی به کلی رفتارها عوض میشود و جزیی از آسیبهای اجتماعی تلقی میشود و به گفته شما جامعه در عرصه عمومی فروپاشیده است؟
این هم یکی از ویژگیهای جامعه ایرانی است. ما بارها این مورد را تکرار کردیم که متاسفانه جامعه ایرانی به شدت متغیر است و ساحتی به ساحت دیگر کاملا رفتارشان عوض میشود. کافی است با شما احساس دوستی کنند، حاضرند بسیار گذشت کنند، حاضرند برای شما بسیار فداکاری کنند . از سوی دیگر کافی است شما را یک طور دیگر نگاه کنند، در این صورت بدترین ضربات و زشتترین کارها را نسبت به شما انجام خواهند داد. و این دلایلی جامعهشناختی دارد که در یک بحث دیگر به طور جامع باید به آن پرداخته شود.
• به نظر شما آیا کنترلی برای این گونه رفتارها وجود دارد؟ آیا میشود از بروز چنین رفتارهایی در جامعه جلوگیری کرد؟
پاسخ به این سوال بسیار مشکل است. در این مورد هم میتوانم بگویم راهحل دارد و هم میتوانم بگویم ما به جایی رسیدیم که هیچ راه حلی برای آن وجود ندارد. اگر مسوولان جامعه نقش خودشان را در بروز چنین مشکلاتی در جامعه بپذیرند، میتوانیم راه حلی برای خروج از چنین وضعیتی پیدا کنیم. ولی اگر مسوولان نپذیرند در ایجاد چنین مشکلاتی در جامعه نقش داشتند، هیچ راه حلی برای خروج از این وضعیت وجود ندارد. برای اینکه بتوانیم از بحران خارج شویم، لازمه آن همدلی میان مسوولان جامعه، نخبگان جامعه و مردم است. یعنی این سه باید به همدیگر اعتماد کنند، باید همدیگر را قبول کنند و باید بپذیرند که در شرایط دشواری قرار دارند و در نهایت بپذیرند که بدون هم نمیتوانند مشکلی را حل کنند. اگر این پذیرش میان مسوولان، نخبگان و مردم اتفاق بیفتد راه برونرفتی از این وضعیت داریم. ولی اگر یک سوی این رابطه مشکل داشته باشد هیچ راه حلی وجود ندارد. یعنی همان طور باید در این وضعیت غلت بزنیم و به آن عادت کنیم.
• آیا وضعیت بدتر از این چیزی که هست هم میشود؟
بله، قطعا. بدون تردید میتواند هر روز این رسوبات آسیبها و ناهنجاریهای اجتماعی عمیقتر، سختتر و سنگینتر مثل رسوبات کف دریا شود که در نهایت اصلا نمیشود آنها را تغییر داد. نهایتا جامعه به سمتی میرود که نشانههای یک جامعه در حال احتضار را خواهد داشت. در قرآن هم داریم که جامعهیی که سرنوشت آن رقم خورد دیگر کاری برای آن نمیشود کرد و آن جامعه عملا دیگر جامعه نیست بلکه یک موجود در حال اضمحلال است. یا بر اساس نظر برخی از متفکران مانند ابنخلدون، جامعه در نهایت به فرجامی میرسد که در آن فروپاشی در عرصه عمومی و همچنین در عرصه خصوصی کشیده میشود.
در چنین شرایطی هیچ جای امنی برای افراد جامعه وجود نخواهد داشت، در نتیجه عملا این جامعه یک جامعه رو به انحطاط است و دیر یا زود باید اتفاقات هولناکی را شاهد باشیم. یا ناامنیهای شدید، یا تکهتکه شدن و یا خروج آدمها از این جامعه و یا به هرحال انزوای شدید آدمها و چالشهایی مانند بینظمیها، شورشها یا مسائلی نظیر آن اتفاق میافتد. این در واقع غایت جامعهیی است که در آسیبها فرو رفته است و دیگر جای نفسی هم برای آن باقی نمانده است.
http://shahrwandan.ir/news/20253/aaaa-300×203