بدون نهادهای مدنی جامعه به جمعیتی از افراد تقلیل می یابد

به يقين بدون وجود نهادهای مدنی جامعه مرده است. در فقدان نهادهاي مدني جامعه مانند فردی خواهد شد که دچار مرگ مغزی شده است و دولت فقط دستگاه به آن وصل کرده است تا این جامعه فقط حیاتی نباتی داشته باشد. امروز در كشور ما نيز فقدان نهادهای مدنی باعث شده که نظام سیاسی و اداری ما هم فاقد کارایی شوند.

 ايرنا: هستي شناسي نهادهاي مدني از جمله سازمان هاي مردم نهاد در جوامع امروزي را توضيح دهيد؟

 معيدفر: انسان علاوه بر اینکه موجودی عاقل و ناطق است موجودی اجتماعی نیز هست. در واقع، بر اساس نوشته هاي مورخين و مطالعات انسان شناسی و مردم شناسی انسان از آغاز حیاتش بر روی زمین زیستی اجتماعی در غالب انواعی از فرایندهای گروهی کوچک و بزرگ داشته است.

سابقا حیات یک جامعه در غالب یک قوم و یا یک قبیله بود و برای شكل گيري آن حیات لازم بود چندین فرایند گروهی از کوچکترين آنها یعنی خانواده تا فرايندهاي بالاتر از جمله خویشاوندان، طایفه و قبیله انجام شود. در این فرایندهای گروهی، افراد با يكديگر براي شكل گيري حیات قبيله‌ای به ايفاي نقش می‌پرداختند. و بدینوسیله، برای تحقق مکانیزم های حیات اجتماعی، سلسله و یا زنجیره ای از فرایندهای گروهی از خانواده تا قبیله جریان دارد.

در چنین جامعه‌ای انسان ها همواره چندین عضویت دارند و هر جا می روند این عضویت را با خود همراه دارند. وقتی در خانه هستند عضویت گروه خانواده را دارند؛ وقتی در خویشاوندان هستند عضویت گروه خویشاوندان را دارند؛ وقتی در طایفه هستند عضویت طایفه ای دارند و در آخر هم عضویت های بالاتر از جمله عضويت در يك قبیله و یا قوم را به همراه دارند. بدین‌سان، جامعه همه جا حضور دارد و جایی است كه عضویت انسان ها در آن هیچ کجا قطع نمی شود و اين عضويت فقط از یک لايه به یک لایه ی بالاتر منتقل مي شود. این وضعیتی است که در گذشته بوده است

حال سوال این است که اين شرايط در جوامع امروزي چگونه است؟ امروز ما می خواهیم جامعه ی بزرگی به نام ايران داشته باشیم. این جامعه ی بزرگ فقط به چند نماد، یک سرزمین مشترک، يك وضعیت جغرافیایی، یک زبان، یک پرچم و یا چند اثر باستانی ختم نمي شود. اگرچه این نمادها برای جامعه ای به نام ایران از اهميت ويژه اي برخوردار است. اما اگر در این جامعه فرایندهای گروهی، انسان ها را در عرصه هاي مختلف عضو جامعه نکند به كاهش وجه اجتماعی آنها و تقويت وجه فردی شان منجر خواهد شد.

ما امروز یک فرایند گروهی و یا یک نهاد اجتماعی به نام خانواده داريم كه افراد در آن عضو هستند و مسوولیت هایی دارند. در اين نهاد اعضا حس مشترکي از كنار يكديگر بودن دارند و در نهايت با هم بودن، تعامل عاطفی و نقش های متقابل، افراد را به هم وصل می کند. بنابر این انسان ها در این ساحت احساس تعلق اجتماعی دارند. اما امروز دایره ای به نام دایره ی خویشاوندی به معنای گذشته اش تضعیف شده است. رابطه ای که پیش تر با خویشاوندان داشتیم و از آن هویت و فرايندي به نام خویشاوندی شکل می گرفت، اكنون وجود ندارد و این هویت بسیار ضعیف شده است.

ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به طور عمده تنها یک نهاد اجتماعی در آن فعال است و همه يا به عنوان فرزند و یا به عنوان والدین عضو آن هستند. بیرون از خانواده انسان ها به هیچ کجا وصل نیستند. اينجاست كه مي توان به اهميت نهادهاي مدني در جامعه ي مدرن پي برد؛ نهادهايي كه با ايجاد فرایندهای گروهی می توانند انسان هايي را که از عرصه ی خانواده بیرون آمده و وارد جامعه ی بزرگ تر شهری و کشوری می شود به هم متصل کنند. اين نهادها با ايجاد احساس با هم بودن، نقش آفرين بودن، ايجاد مسوولیت در مقابل دیگران و ايجاد حس داشتن سرنوشت مشترک، تكاليف و حقوق شهروندي را موجب مي شوند. اين نقشي است كه امروزه نهادهای اجتماعی و نهادهای مدنی در نبود هویت ها و یا فرایندهای اجتماعی گذشته، مانند خویشاوندی، قوم، طایفه و یا قبیله ايفا مي كنند. هم اينك نبود نهادهاي مدني از جمله سازمان هاي مردم نهاد به معناي فرو کاسته شدن هويت افراد فقط به هویت خانوادگی است. در چنين شرايطي اگر چه افراد در يك کشور و يا يك شهر زندگي مي كند اما آنچه برایشان اهمیت دارد آن شهر، كشور و اجراي تكاليف شهروندي نيست، بلکه فقط حفظ هویت خانوادگی است.

بنابر این امروز برای بقای جامعه در مقیاس های بزرگ تر از خانواده، مانند محله، شهر و يا کشور به نهادهاي مدني و سازمان هاي مردم نهاد نیاز است كه انسان را به يك نهاد و يا صنف وصل کنند و با بخشيدن هويتي تازه به افراد، احساس اشتراک و داشتن مسوولیت براي بازيگران ايجاد کنند.

 ايرنا: كاركرد نهادهاي مدني و سازمان هاي مردم نهاد را چگونه تعريف مي كنيد؟

معيدفر: نهادهاي مدني از جمله سازمان هاي مردم نهاد در كنار تعريف حقوق و تکالیف براي افراد، با اتصال شهروندان به خود، آنها را در فرایندهای سیاسی، فرهنگی، علمی و هنری و یا فرایندهای حمایتی و مسوولیتی در برابر دیگران مانند كاري كه بنيادهاي خیریه انجام مي دهند شريك مي كنند. كاركرد اصلي سازمان هاي مردم نهاد این است که انساني را که به هنگام خروج از خانه و جدا شدن از هويت خانوادگي خود به فرد تبديل مي شود به فرایندهای گروهی متصل كنند. اگر این اتصال به وجود آيد آن انسان، شهروند خواهد شد.

 ايرنا: پس به نظر شما شهروندي موضوعي نيست كه فقط با يكسري قواعد و اصول ايجاد شود؟

 معيدفر: بله شهروندی فقط به معنای تعریف یکسری قانون و مقررات از سوي دولت  براي مردم و اجراي كامل آنها از سوي مردم نيست؛ بلکه شهروندی پیش از هر چیز به اتصال انسان ها در فرایندهای گروهی و اجتماعی از جمله نهادهای مدنی، احساس مسوولیت نسبت به جامعه و در مقابل گرفتن حمایت از جامعه معطوف است. بنابر این عضویت در نهادهای مدنی را می توان به عبارتی معامله ای دانست كه اعضا در آن خدماتي ارايه مي دهند و در مقابل احساس هاي خوب و حمايت هايي را نيز جذب مي كنند. به عنوان مثال احساس همبستگی، انگیزش، مفيد بودن، نشاط و شادمانی از بودن با دیگران و گاهي حتي منافع اقتصادي را می گیريم و در مقابل خدماتي را ارايه مي دهيم كه براي جامعه و هم نوعان‌مان مفيد است. مسووليت هایی را بر عهده مي گيريم، به قوانین اعتماد می کنيم به دیگران احترام می گذاريم و باعث ناراحتی دیگران نمی شويم. اینها مواردي هستند كه در اين فرايند مثبت در جامعه يعني شكل گيري نهادهاي مدني و سازمان هاي مردم نهاد اتفاق می افتند.

 ايرنا: با وجود تاكيد شما بر اهميت ايجاد سازمان هاي مردم نهاد براي پيشرفت جامعه ي مدني ، چرا در جوامع در حال توسعه در مسير گسترش نهادهای مدنی و سازمان های مردم نهاد مشكلات بسياري وجود دارد؟

 دلیل این موضوع عدم درک صحیح از ماهیت جامعه است. تلقی دولت های توتالیتر در برخي از کشورهای در حال توسعه این است که به طور اساسي جامعه یعنی جایی که تعداد زیادی خانه و خیابان و ساختمان های اداری كه تاسیساتی همچون برق و آب و تلفن و حمل و نقل هم دارند در آن واقع شده است. اين نگاه، نگاهي ابزاری است زيرا در اين نوع نگاه تصور بر این است که انسان ها موجوداتی هستند که فقط می خورند، می خوابند، کار می کنند و لاغیر؛ در حالی که انسان موجودی متفاوت و اجتماعی است و حیات او به اجتماعی بودن او بستگي دارد. این اجتماعی بودن هم به این معنا نیست که او فقط از طریق جامعه نیازهای خودش را بر طرف کند؛ بلکه او اساسا بدون جامعه نمی تواند زندگی کند.

تلقی حکومت ها در کشورهای در حال توسعه این است که انسان فقط موجودی است که اجتماعی بودن آن به عنوان یک ابزار است برای تحقق نیازها و هدف هاي دیگرش. در حالی که اینطور نیست بلکه اجتماعی بودن انسان هدف است و اصل بقای انسان به اجتماعی بودن است و اگر این مساله را از انسان دریغ کنیم او را کشته ایم. رگ حیات انسان در فرایندهاي گروهی و ارتباط است.

 ايرنا: براي بهبود اين وضعيت چه باید کرد؟

 معيدفر: باید ذهنیت حکومت‌گران را تغییر داد و براي آنها روشن ساخت كه اگر انسان ها با هم باشند و احساس با هم بودن کنند شايد به كمترين چيزها در زندگي قناعت کنند. در گذشته، افراد اگر چه به لحاظ امكانات رفاهي در سطح پايين تري از امروز قرار داشتند، اما شادتر بودند؛ زیرا با هم بودند و این موضوع به آنها شادی و انرژی می بخشيد. متاسفانه امروز بعضي ديدگاه ها در برخي حكومت ها وجود دارد كه برمبنای آن، جدا افتادگي انسان ها از يكديگر عامل بقای حکومت است. چنین حکومت‌هایی فقط خانواده را به عنوان تنها نهاد اجتماعی به رسمیت می شناسند؛ آن هم فقط به اين دليل كه در آن توالد و تناسل اتفاق مي افتد، اما حاضر نیستند بپذیرند که انسان ها نیاز به زیست مشترک دارند و قبل از تامين آب و برق و امنیت شان باید بتوانیم احساس با هم بودن را در آنها زنده کنیم و به آنها فرصت دهیم به غیر از خانواده در عرصه های دیگر از جمله نهادهای علمی، هنری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و خیریه نيز یکدیگر را پیدا کنند و با يكديگر ارتباط داشته باشند.

امروز در بسیاری از کشورهای توسعه یافته میلیون ها نهاد مدنی برای فعالیت هاي اجتماعي از جمله كمك به نيازمندان وجود دارد. آنها با انجام چنین فعالیت هايي هم به نیازمندان و اقشار آسیب پذیر کمک می كنند و هم نیاز خودشان به حضور در جمع را بر طرف می کنند چرا كه در آن فعالیت جمعی آنها احساس زنده بودن و مفيد بودن مي كنند. باید دولتمردان متوجه این موضوع بشوند که انسان بیش از خانواده نیازمند آن است که در حوزه های دیگر حتي در فعاليت هاي مذهبي نيز فعالیت و عضويت داشته باشد. روزگاری مساجد ما کانونی بود که در آن مردم دور هم جمع می شدند و به فعاليت هاي اجتماعي و مذهبي مي پرداختند؛ امروزه اما برخي جريان ها در دولت ها در فعالیت های مساجد هم دخالت کرده و آنها را نيز دولتی کرده اند.

 ايرنا: به نظر شما علت اينگونه برخوردها چيست؟

 معيدفر: شاید برخي بي دليل احساس خطر می کنند و فكر مي كنند که بيشتر بودن افراد با هم ممکن است به توليد مزاحمت منجر شود. این یک تصور و احساس است ولي به نظر من چنین تصور و احساسی اشتباه است و اگر با این احساس با جامعه برخورد شود، جامعه دچار بیگانگی و انفصال بیشتر شده و در نهايت امكان فروپاشی اجتماعی وجود دارد.

 ايرنا: اين در حالي است كه با توجه به گسترش روز افزون ناهنجاري هاي اجتماعی از جمله اعتیاد، طلاق، فقر و … وجود نهادهاي مدني و سازمان هاي مردم نهاد بيش از هميشه احساس مي شود نظر شما در اين ارتباط چيست؟

 معيدفر: به يقين بدون وجود نهادهای مدنی جامعه مرده است. در فقدان نهادهاي مدني جامعه مانند فردی خواهد شد که دچار مرگ مغزی شده است و دولت فقط دستگاه به آن وصل کرده است تا این جامعه فقط حیاتی نباتی داشته باشد. امروز در كشور ما نيز فقدان نهادهای مدنی باعث شده که نظام سیاسی و اداری ما هم فاقد کارایی شوند. باید درک سیاست گذاران اجتماعی ما عوض شود. درست است که دولت یک چارچوبی دارد مانند وکیل و وزیر و رییس قوا و چند مدیر کل اما بدنه ی دولت از افراد همین جامعه هستند. هنگامي كه در يك جامعه احساس مسوولیت وجود نداشته باشد و خانواده تنها عرصه ي فعاليت اجتماعي افراد باشد اين افراد در ساختار دولت هم که باشند بیشتر منافع خانوادگی شان را در نظر می‌گیرند تا منافع بزرگ کشوری، زیرا آنها فقط هویت خانوادگی دارند.

چرا امروزه فساد اداري زیاد شده است چرا در 8 سال گذشته ما بدترین شرایط را به لحاظ اقتصادی داشتیم زیرا اگر چه این افراد در مسووليت هاي اداري ودولتي هستند اما هر کس به دنبال منافع فردی و خانوادگی خودش است و احساس منافع بالاتر نمی کند. فقدان نهادهای مدنی و فقدان تعریف هویتي بزرگتر از هویت خانواده حتی می تواند زمینه های فساد و ناکارآمدی دولتی را رقم بزند. بنابر این از این جهت هم باید دولتمردان به هوش باشند که برای احیای هویت های جمعی فراتر از خانواده تلاش کنند و اين امر ممکن نیست جز این که زمینه ی رشد و توسعه ی نهادهای مدنی مهیا شود و موانع پیش روی مردم برای تشکیل و تقویت نهادهای مدنی برداشته شود.

 ايرنا: دورنمای عدم حمایت از شكل گيري سازمان هاي مردم نهاد و نهادهاي مدنی چیست؟

 معيد فر: دورنمای این وضعیت روزی است که ما با انبوهی از فساد، سوء مدیریت و انبوهی از عدم کارایی نظام اداری روبرو شویم. آن موقع است که جامعه دچار بحران های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می شود؛ شرایطي كه جامعه شناسان از آن به عنوان نشانه های فروپاشی اجتماعی ياد مي كنند. در چنين شرايطي انسان ها هیچ احساسی به كشور، جامعه و همنوعان خود نخواهند داشت و فقط خانواده برایشان مهم است. اگر چه خانواده هم نمی تواند از این بحران بدور باشد؛ چرا كه هم اکنون آثار اين بحران در خانواده را نيز شاهديم .

از آنجا كه جامعه انداموار (ارگانیک) است وقتی برخی از اعضایش به درستي کار نکند اين عدم كارايي به ساير اعضا از جمله خانواده نيز كشيده خواهد شد. بنابر این هر روز شاهد بیشتر شدن از هم گسیختگی خانواده ها و افزايش جرم و جنایت و خشونت در خانواده ها هستيم.در این شرایط و در فقدان نهادهاي مدني نهادی هم نیست که بتواند به رفع معضل ها و مشكل هاي این خانواده ها كمك کند. تنها نهادهاي دولتي باقي خواهند ماند كه آنها نيز خودشان در برخي موارد فاقد کارایی و دچار سوء مدیریت هستند پس چگونه می توانند به فریاد خانواده برسند. بدين ترتيب نوعی چرخه ی معیوب ايجاد خواهد شد که کل جامعه را از حرکت باز می ایستاند.

دیدگاهتان را بنویسید