
توسعه برونزا و آمرانه باعث شده است به جای اینکه جامعه ما در همه ابعاد تغییر پیدا کند، با مداخله کارگزارانی از بالا و منابعی مستقلی از اقتصاد مردمی و بخش خصوصی، یعنی نفت، تغییراتش رقم زده شود.
تاریخ ۱۳۹۴/۰۶/۱۵ ساعات ۱۲:۴۸
توسعه برونزا و آمرانه باعث شده است به جای اینکه جامعه ما در همه ابعاد تغییر پیدا کند، با مداخله کارگزارانی از بالا و منابعی مستقلی از اقتصاد مردمی و بخش خصوصی، یعنی نفت، تغییراتش رقم زده شود.
یک سوال اساسی در بحث برنامههای توسعه این است که آیا تا به حال برنامههایی داشتهایم که اجرای آنها به معنای واقعی به توسعه ختم شود؟ حتی فقط توسعه در معنای فنی و اقتصادی، صرف نظر از اینکه معطوف به ابعاد دیگر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی باشد. من تردید دارم آنچه قبل انقلاب و بعد انقلاب تحت عنوان برنامههای توسعه اقتصادی- اجتماعی مطرح شده، توانسته باشد حتی در ابعاد فنی و اقتصادی که بیشترین وجه توجه الگوهای توسعه بوده، به موفقیت رسیده باشد. ۳ برنامه قبل انقلاب و ۵ برنامه بعد از آن، همه ادعا داشتند که میخواهند توسعه ایجاد کنند اما فقط تغییراتی را در بعضی از زیرساختها ایجاد کردند. ممکن است سد، راه و تاسیسات برق و مخابرات ایجاد شده باشد، ولی هیچ کدام اینها نتوانسته به توسعه به معنای واقعی آن ختم شود. به مدد پولهای نفت و منابع عظیم خدادادی، و بدون اتکا بر اقتصاد سالم، هر روز زیرساختهایی ایجاد شده ولی به توسعه منجر نشده است. دیدهایم به محض اینکه درآمدهای نفتی کاهش پیدا کرده است، این برنامهها نتوانستهاند پیش روند. چون توسعهها از طرف مردم و بر اساس مبانی درونی نبوده، بلکه از بالا به پایین و به شکلی آمرانه انجام شده است. در کشورهای توسعه یافته، توسعه بر اساس منابع درونی،یعنی منابعی که ریشه در خود مردم و جامعه دارد انجام شده است. اما در کشورهایی مثل ما، توسعه همواره مستقل از مردم و بر مبنای منابع مستقل از جامعه و مردم بوده است. به همین دلیل زمینههای رشد و تولید درونی به خوبی فراهم نشده است. در نتیجه برنامههای توسعه در عمل فقط توانسته زیرساختهایی ایجاد کند، سطح مصرف را بالا ببرد و وابستگی کشور را به مصرف خارجی افزایش دهد. در دولتهای نهم و دهم دیدیم که علیرغم درآمدهای عظیم نفتی که به اندازه کل تاریخ کشور بوده است،وابستگی به تولیدات خارجی افزایش پیدا کرد و در داخل نتوانستیم زمینههای کار و اشتغال ایجاد کنیم. بنابراین من برنامههای توسعه را حتی از نظر فنی هم ناموفق میدانم چه رسد به اینکه در ابعاد دیگر هم اتفاق افتاده باشد.
توسعه برونزا و آمرانه باعث شده است به جای اینکه جامعه ما در همه ابعاد تغییر پیدا کند، با مداخله کارگزارانی از بالا و منابعی مستقلی از اقتصاد مردمی و بخش خصوصی، یعنی نفت، تغییراتش رقم زده شود.
کشورهای در حال توسعه بعد از جنگ جهانی دوم با دو سه دهه تغییرات ناموزون در توسعه مواجه شدند، از نظر فنی و اقتصادی وجوهی از توسعه را تجربه کردند ولی برای توسعه در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تأخر وجود داشته و چالشهای عظیمی در این کشورها ایجاد شده است. بحران هویت، آسیبهای اجتماعی و تبعیضهای مختلف در کشور نشان میدهد که حتی اگر توسعه در ابعاد فنی و اقصادی اتفاق افتاده باشد، چون با سایر وجوه هماهنگی نداشته منجر به بروز آسیبها و ناهنجاریها شده است. با اینکه کشور ما همزمان باکشورهایی مثل ژاپن، کره و برخی کشورهای آسیای جنوب شرقی برنامههایش را به اجرا گذاشته است، ولی آن کشورها قدرت رقابت به دست آورده و ایران همچنان مصرف کننده و وابسته است. امروز در شرایطی هستیم که در نتیجه توسعه غلط، با تلانباری از گرفتاریهای اقتصادی و اجتماعی مواجه هستیم. اعتقاد من این است که این گرفتاریها به این دلیل است که ایجاد ثروتهای کاذب در کشورمان به دلیل عاملیت نفت، مصرفگرایی بیش از حدی ایجاد شده است. شهرنشینی گستردهای ایجاد شده، فرایندهای مهاجرتی گسترده و تمرکز جمعیت در مراکز ،کلان شهرهای ما اتفاق افتاده است. آنچه از دهه ۴۰ در ایران به نام توسعه ایجاد شده، عملا موجب نوعی بینظمی، بیهنجاری و برهمخوردن ساختارهای اجتماعی پیشین شده است. در این میان چون قالب درست و کارشناسانهای از توسعه اقتصادی اجتماعی نداشتهایم، امروز کشورمان در بسیاری از عرصهها درگیر بحران است. حتی کشور ما که یک پیشینه و هویت مذهبی دارد، در بنیانهای دینیاش دچار چالش جدی شده است. خانوادههای ما درگیر چالشهای عطیمی شدهاند. اگر در گذشته خانواده نهادی بود که میشد روی آن حساب کرد، امروز خانواده هم دچار بی ثباتی شده و انگیزه تشکیل خانواده با مشکلات جدی روبهرو شده است. تمام اینها را میتوان یکی از نتایج توسعه آمرانه و برونزا دانست.
متاسفانه در واقع آنچه که در کشورهایی مثل ما اتفاق افتاده توسعه درونزا نبوده است. توسعه درونزا به این معناست که تمام گروههای جامعه و تمام نهادهای آن مانند خانواده، آموزش و … از وضعیتی به وضعیت دیگر انتقال پیدا کرده و رشد کنند. در این میان خانواده کارکرد خاص خود را دارند، نخبگان، نهادهای سیاسی و … همه کارکرد و ویژگیهای خاص خود را دارند. مجموع اینها در فرآیند توسعه باید بتوانند از وضعیتی به وضعیت دیگر تبدیل شوند. در غیر این صورت توسعه برونزا و آمرانه است و موفق نخواهد بود. در غرب عدهای اندیشمند میآیند، اندیشههای جدیدی مطرح میکنند، سوالات اساسی میگذارند و بحثهای آنها کمکم به عرصههای عمومی کشیده میشود و از درون جامعه توسعه اتفاق میافتد. به تدریج همه جامعه در وجوه فنی، سیاسی، فرهنگی و … دگرکون میشود. نهادهای اجتماعی در عرض چند قرن دگرگون میشوند و به تدریج جامعه نوعی تغییر درون زا را تجربه میکند. اما کشور ما یکباره در اوایل دوران قاجار با دنیای مدرن روبرو میشود و میفهمد دنیا دیگر همان دنیای قبلی که میشناخته است، نیست. حاکمان فشار میآورند به جامعه و جامعه ناچار به نشان دادن عکسالعمل میشود. طی جنگهای ایران با روس ها که از ما توسعه یافتهتر بودند شکست را پذیرفتیم، از همان زمان ناچار بودیم خودمان را با دنیای جدید تطبیق دهیم. برای همین حاکمیت در واکنش به دنیای بیرون انجام تغییراتی را شروع کرد. تغیرات آمرانه حاکمان به این صورت بود که تلاش میکردند از بالا به زور اندیشه را تغییر دهند و تعاملات اجتماعی را عوض کنند. یک نمونه برجسته توسعه آمرانه را در دوره رضاشاه میبینیم. در این دور رضاشاه سعی میکند از بالا تغییرات جدی و جدیدی را اعمال کند ولی چون بقیه بخشها با این تغییرات هماهنگی نداشتند، چالشهای سیاسی رقم زده شد و ناملایماتی شکل گرفت که به جنبشهای اجتماعی رسید. در حال حاضر نیز توسعه برونزا و آمرانه باعث شده است به جای اینکه جامعه ما در همه ابعاد تغییر پیدا کند، با مداخله کارگزارانی از بالا و منابعی مستقل از اقتصاد مردمی و بخش خصوصی، یعنی نفت، تغییراتش رقم زده شود.
جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران