
دولتها نباید در امور خانواده دخالت کنند
میزان طلاقها و خشونتهای خانوادگی افزایش یافته و این واقعیت هم هست که درصد زیادی از قتلها خانوادگی شده که گاه میبینیم بین افرادی که رابطه خونی با یکدیگر دارند، بسیار فجیع هم اتفاق میافتند، این حکایت از آن دارد خانوادهای که یک روز نهادی امن و ضربهگیر جامعه و آسیبهای آن بوده، اکنون دارای مشکلات بسیار اساسی شده است تهرانامروز : ۱۳۹۲/۱۲/۱۷
در مورد آمارهای مختلف حوزه آسیبهای اجتماعی در سال ۹۲ قضاوتهای متفاوتی وجود دارد. عدهای معتقدند به دلیل برخی شادیهای ملی که در این سال اتفاق افتاد، مانند برگزاری انتخاباتی باشکوه یا موفقیتهای مختلف ورزشی در سطح ملی، برخی زمینههای وقوع خشم، پرخاشگری، ناامیدی و… از بین رفت و الان مردم با امیدواری بیشتری به آینده نگاه میکنند و برای همین امیدوار هستند موضوع آسیبهای اجتماعی بهبود پیدا کند؛ اما عدهای در طرف مقابل این نظریه ایستادهاند و معتقدند که بحرانهای اجتماعی در جامعه ایران همچنان پابرجاست و نمیتوان به کاهش برخی آمارها در حوزه آسیبهای اجتماعی دلخوش کرد. در همین رابطه با دکتر سعید معیدفر، دانشیار گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران صحبت کردیم تا ببینیم او به عنوان یکی از جامعه شناسان برجسته کشور چه تحلیلی از شرایط اجتماعی ایران و بخصوص موضوع آسیبهای اجتماعی دارد.
آقای دکتر، به عنوان نخستین سوال، بفرمایید روند کلی آسیبهای اجتماعی در سال ۹۲ را چگونه دیدید؟آیا فکر میکنید این روند روبه وخامت بود یا بهبود؟ یا شاید معتقدید در برخی مسائل اجتماعی وضعیت، بدتر و در جاهایی نشانههایی از امیدواری دیده شد؟
البته آمارهای امسال را هنوز در اختیار نداریم، اما من اخیرا آمارهایی از مقایسه سال ۸۵ و ۹۱ در مورد پروندههایی که در حوزه جرایم تشکیل شده بود، دیدم که میشود بر اساس آن تحلیل کرد. خوب همه روندها به شدت افزایشی و خطرناک بودند. در فاصله کوتاه شش ساله، فرض کنید میزان قتل عمد از صدوهفتاد و چند مورد به هزاروهشتصد و خردهای رسیده بود، یعنی افزایشی ده، یازده برابری. در مورد سرقت، سه و نیم برابر، در حوزه ضرب و جرح، بیست و هفت، هشت برابر و….شما میفرمایید سال نود و دو، اما در فاصله کوتاه زمانی از ۹۱ تا ۹۲ مگر چه اتفاق خاصی روی داده که بر این روند تاثیر گذاشته باشد؟
خوب مولفهها زیادند، برای نمونه فاکتوری به نام انتخابات….
این چنین عواملی موقتی هستند. در حوزه آسیبها، روندها تحت تاثیر یکسری زیرساختهای اجتماعی، اقتصادی و… تحلیل میشوند، که شرایطی نسبتا پایدار را رقم میزنند و اینگونه نیست که تحت الشعاع انتخابات یا برای مثال خبرهای امیدبخشی که گاه منتشر میشود، قرار بگیرد. برای مثال، گفته میشود در ایام محرم یا ماه رمضان میزان جرایم تا حدی کاهش مییابد، اما میدانیم که این موقت است و پس از گذر این ایام، بر اساس همان زمینهها و بسترهایی که گفتم، وضعیت به روال قبل بازمی گردد.
البته گفته میشود که در حوزه جرایم، برای مثال، قتل، سرقت، یا زورگیری میزانی از کاهش اتفاق افتاده…
این آمارها غیرقابل اعتماد هستند. ببینید، ما مواجهه متناقض دستگاههای مسئول را در این حوزهها شاهدیم. آنها زمانی احساس میکنند در جامعه نوعی شائبه ناامنی ایجاد شده، در همین زمان، سریعا گزارش میدهند که شرایط مطلوب و کنترل شده است، کمی که میگذرد، حداقل از عکس العمل خود آنها متوجه میشویم وضعیت اصلا آن طوری که گفته شده، نیست. در دو سال گذشته وقتی میزان زورگیریها افزایش یافت و کم کم نوعی ناامنی را دامن زد و برخی از همکاران خود من گرفتار این وضعیت شدند، بلافاصله با اعدام آن دو نفری که توسط دوربینها شکار شدند، مواجه شدیم. بعد از این اقدام، به نظر رسید که دامنه اینگونه جرایم فروکش کرده، اما اینگونه نبود، اخیرا شنیدید که حتی به رییس دانشکده عمران دانشگاه تهران در میدان انقلاب تعرض شد و کارش به بیمارستان کشید. بعد از این ماجرا مجددا بحث شد که با این افراد باید به شدت برخورد شود. در مورد اعدام همان دو نفر جایی گفتم که ممکن است اجرای نمایشی اعدام برای چند روزی تاثیر محسوسی بر مساله بگذارد، اما چون زمینههایی که موجب پیدایش زورگیری هست، همچنان وجود دارند و ما با معلول برخورد میکنیم، آن هم یک برخورد امنیتی، ممکن است تا مدتی شکل کار تغییر پیدا کند، یعنی از این نوع زورگیری مشهود کاسته شده و با اشکال دیگری از کجروی یا سرقت مواجه شویم. همه از وضعیت اقتصادی خبر دارند. به خاطر شرایط سالهای اخیر، بر شمار افرادی که به زیر خط فقر سقوط میکنند، افروده شده و میشود. نرخ تورم را هم که مسئولان بالای سی و پنج درصد اعلام کرده اند…
به هر حال آقای دکتر، امسال اتفاقهای خوبی هم افتاد، نرخ ارز تثبیت شد، تورم هم روند شتابان سالهای پیش را نداشته. موضوعاتی از این دست و البته مذاکرات موفق دیپلماتیک، نوعی خوشبینی و امید هم در مردم ایجاد کرده که میتواند در جای خودش بر مسائل اجتماعی هم تاثیر بگذارد.
بله، روند تورم، کاهنده بوده و ممکن است شرایط روانی اقشار دارای حداقل معیارهای زندگی را تا حدی بهبود بخشد یا از نگرانی بیرون بیاورد، اما اقشاری که حداقلهای زندگی را ندارند، شرایطشان به هم خواهد ریخت. آنان پولی ندارد که نداند باید با آن چه کنند، دلار بخرند، در بازار سکه و طلا سرمایه گذاری کنند، یا وارد بورس و شبکه بانکی بشوند؟ فقر همچنان هست. تورم، فقر را به طور گسترده دامن زده، بنابراین، آنها که حداقل معیارها را ندارند، وضعشان هر روز بدتر از قبل میشود و حداقها را از دست میدهند. خانوادهها در معرض خطرند. این سالها باید هفتصد، هشتصد هزار شغل، سالیانه ایجاد میشد، آمارهایی که آقای روحانی در گزارش صد روزه ارائه دادند، نشان داد نه تنها در چهار سال گذشته شغلی ایجاد نشده، بلکه یکسری از شغلهایی هم که بوده، از دست داده ایم. از طرفی یک انرژی بالای جوانانی که به سن اشتغال رسیده اند، دارید و از طرف دیگر، در این چهار سال، سهمتان از اشتغال منفی بوده. این نیرو و انرژی کجا میرود؟ برخی از خانوادهها با مصیبت زیادی این انرژی را مدیریت میکنند. این برای خانوادههایی است که از حداقلها برخوردارند و میتوانند یک یا دو جوان بیکارشان را حمایت کنند، اما آن خانوادههایی که از این حداقلها بیبهره اند، انرژی بسیار زیادی در جوانان چنین خانوادههایی انباشته شده که فاقد مسیرهای صحیحی برای گذران زندگی است و بسیار خطرناک عمل میکند. به نظر من، این میزان آسیبهایی که الان در جامعه شاهد آن هستیم، تنها پنج،شش درصد آن انرژی است و بالای نود درصد این انرژی را خانوادهها اداره میکنند که نمیگذارد این انرژی تخریب گرایانه عمل کند.
این برای خود آن خانوادهها چه آسیبهایی را در پی خواهد داشت؟
ما با مشکلات عظیمی در درون خانوادهها روبرو هستیم. الان میزان طلاقها و خشونتهای خانوادگی افزایش یافته و این واقعیت هم هست که حدود شصت درصد قتلها خانوادگی شده که گاه میبینیم بین افرادی که رابطه خونی با یکدیگر دارد، بسیار فجیع هم اتفاق میافتند، این حکایت از آن دارد خانوادهای که یک روز نهادی امن و ضربهگیر جامعه و آسیبهای آن بوده، اکنون درگیر مشکلات بسیار اساسی شده است. مسائل کمتر دیده شدهای مانند عدم رغبت جوانها به ازدواج و تاخیر در امر ازدواج هم هست که پیامدهای اجتماعی دارد و گسترش روابط نامشروع از این دست پیامدهاست. گزارشی در یکی از روزنامهها خواندم که مسئولی از وزارت بهداشت اعلام کرده بود سالی دویست و پنجاه هزار سقط جنین غیر قانونی در کشور داریم.
آقای دکتر برخی آسیبها مثل طلاق حداقل این شانس را داشته اند که گاهی مسئولین و رسانهها به آن بپردازند، اینها مشکلات عینی ترند، اما برخی از مسائل در درون خانواده مثل موضوعات جنسی هم هست که همه از خانوادهها گرفته تا رسانهها و مسئولین، عادت کرده اند روی آن سرپوش بگذارند. ثابت شده این مسئله هم در افزایش طلاقها موثر است و هم آسیبهای دیگری مانند افزایش زندگیهای مشترک بدون ازدواج را موجب میشود. از دید شما برای این مسائل فکری شده؟
فکری که نشده. تا چند سال پیش در بنگاههای مسکن، طبق گزارش مشاورین املاک، فایلی به نام خانه مجردی وجود نداشته و خانه معمولا به یک خانواده اجاره داده میشد، اما آنقدر حجم کسانی که متقاضی خانه مجردی بودند، زیاد بود که ناچار چنین فایلی باز شد. گرچه چند ماه پیش از سوی مقامات انتظامی هشداری به مشاورین مسکن داده شد که این فایل بسته شود، اما با دستورالعمل که چیزی عوض نمیشود. این دستور، کار را برای متقاضی سخت میکند، چرا که ممکن است قیمت این گونه خانهها بالا برود، اما اصل تقاضا که از بین نمیرود. طبیعی است، وقتی اداره یک زندگی تک نفره دشوار شود، به طریق اولی اداره یک زندگی دو نفره سختتر خواهد بود. فشارهایی که امروز به خانواده حتی آینده خانواده وارد میشود و اشکال جدیدی از خانواده، مجردی یا بدون فرزند، را شکل داده، پیامد فشارهای اقتصادی عظیمی است که میبینیم. این فشارها اثر خود را به طور مستقیم بر روی برخی آسیبها مثل خشونت، سرقت، فحشا، زورگیری، کلاهبرداری و فساد گذاشته و برخی از آثار آن هم بر روی تغییر سبک و صورت خانواده که آن را کوچک یا تک نفره کرده است، دیده میشود.
با توجه به آنچه که گفتید، امروز مهم ترین مسئله پیش روی نهاد خانواده را چه میدانید؟
متاسفانه رویکردی که مسئولین به جامعه دارند که این جامعه فقط تشکیل شده از نهادی به نام خانواده است، رویکردی بسیار خطرناک است، نتیجه این شده خانواده که اهمیت ویژهای برای مسئولین داشته و بر تحکیم و بقای آن تاکید داشته اند، اما عدم توجه به سایر عرصههای اجتماعی از سوی آنها باعث شده که بیشترین حجم فشارها بر خانواده وارد شود. پدر و مادرهای امروز، آیینه عبرتی شده اند برای فرزندانشان. فرزندانی که میبینند والدینشان برای نجات آنها با چند شیفت کار کردن، از رفاه، آسایش و سلامت جسمی و روانی خود میگذرند. او میبیند که بعد از تشکیل خانواده باید با رفاه و آرامش خداحافظی کند. اینها نشان میدهد که زندگی خانوادگی یک زندگی موفقی نیست.
این احساس واقعی است یا ذهنی؟
نه کاملا واقعی است. اگر جوانی با من مشورت کند که در شرایط فعلی آیا تشکیل خانواده چیز خوبی است یا نه؟ من میگویم اصلا سراغ اینکار نروید، عذاب الیم است.
آقای دکتر دیدگاه شما خیلی بدبینانه است، گرفتاریهای تاهل به این شدت هم نیست، از آن طرف تجرد هم تماما امتیاز و شادکامی نیست….
نه شما ببینید نظام ما فقط روی خانواده تاکید دارد، بچهدار شوید، منتها با پول شما و به کام ما. از طرف دیگر، از همان ابتدا که کسی میخواهد تشکیل خانواده بدهد، تشریفات متعدد و هزینههای بیشماری پیش روی اوست. در جامعه به دلیل نوع نگاه به خانواده و میزان توقعات از آن، به نظر میرسد آینده زندگی خانوادگی در کشور، به شدت در خطر است. پیشبینی من این است که اگر نهادهای میانجی به کمک خانواده نشتابند، مطمئن باشید که این نهاد یک شکنجهگاه خواهد بود. طبیعی است که نسلهای جدیدتر که تحصیل کرده اند، حاضرند نیازهای خود، به ویژه نیاز جنسی را از راههای دیگری پاسخ بدهند، اما حاضر نباشند زیربار مسئولیتهای خانواده بروند چرا که مسئولیتهای خانواده بسیار زیاد شده است، اما در کشورهای دیگر اینطور نیست. دو نفری که ازدواج میکنند، این احساس را دارند که اگر خوشیهایی دارند، میتوانند آن را با خانواده جدید ادامه بدهند. ما باید تعریفمان از خانواده، معیارها و سطح انتظارات از خانواده را تعدیل کنیم. باید نهادهای دیگر را به کمک خانواده بیاوریم، در غیر این صورت من آینده خانواده را بسیار وخیمتر از زمان حال میبینم، میزان تجرد قطعی را به مراتب چند برابر آنچه هست میبینم، اگر نگاهها همین باشد، امیدی به بهبود وضعیت خانواده نیست.
در مورد رابطه خانواده و دولت، خانوادهها به پیشینه دولتها نگاه میکنند که نهاد خانواده هیچگاه حمایت لازم را دریافت نکرده، اغلب اوقات بی پناه و رها شده مانده است، به همین دلیل اعتمادی هم به چنین دولتی ندارند، در موضوع افزایش جمعیت هم به این دلیل که چنین نگاهی شکل گرفته، حاضر نیست اسیر خواستههای بیپشتوانه مسئولان شود.
بله. معیارهای زندگی عوض شده، فرزند من حاضر نیست با نوع نگاهی که من به زندگی داشتم، زندگی کند. نسل نو کاملا محاسبهگر است. حتی معتقدم عقلانیتی فراتر از حد لازم هم اتفاق افتاده است. در این شرایط، نمیتوانیم تصمیماتی خلاف فرایندهای واقعی اجتماعی بگیریم، فرایندهای واقعی حاکی از آن است که جوانها یا دیر ازدواج میکنند، یا اصلا ازدواج نمیکنند، یا با فاصله چند ساله، یک بچه خواهند داشت، یا اصلا نخواهند داشت. این یک روند است، با دستورالعمل نمیتوان چنین وضعیتی را تغییر داد.
در مورد مسائل جوانان، آیا شما معتقدید این قشر به دلیل طبیعت تغییرطلب، مطالبهگر و پرسشگر، به عنوان تهدید تلقی شده و از روند سیاستگذاریها حذف میشوند، یا نه معتقدید این رویکرد در حال تغییر است/
تا زمانی که ما مجال جذب این جمعیت عظیم را نداشته باشیم، خواستههای اقتصادی و مطالبات سیاسی آنها را که به شدت علاقمند به تحرک هستند پاسخ ندهیم، همچنان آنها به عنوان تهدید و نه فرصت به حساب میآیند، چون سهم این جمعیت، به مراتب فراتر از امکانات موجود است. حتی اگر در صحبتهای مسئولان گفته شود که جوانان فرصتند، اما به اعتقاد من، با توجه به عدم هماهنگی و سازش بین سطح تقاضا و امکانات موجود، تهدید به حساب میآیند، یعنی از سطح که عبور کنیم و به لایههای عمیقتر برسیم، ناچاریم آنها را به عنوان تهدید در نظر بگیریم. برای مثال، جوان دوست دارد فعالیت سیاسی داشته باشد، کار گروهی کند، تشکیل انجمن بدهد و تحرک داشته باشد، اما ما چه اندازه میتوانیم پاسخگوی این تقاضای او باشیم؟ مجبوریم این تقاضاها را به تعویق بیندازیم وقتی این گونه باشد، آنها دائم باید طرد شده و نادیده انگاشته شوند.
سیاستگذاران ما تا چه حد شناخت درستی از نیازهای جوان امروز دارند؟ آیا لزوما آنچه جوان مساله تلقی میکند، قانونگذار و سیاستگذار ما هم مساله میداند یا خیر؟
این هم از گرفتاریهای ماست، نه تنها در مورد جوانان، در بخشهای دیگر هم این گونه است. فکر میکنیم باید دائم برای جامعه و جوانان تصمیم گرفت. ما جامعه را از تحرک و نفس انداخته ایم. جوان باید خودش را نشان دهد. باید عرصههایی فراهم شود که جوان نیازهای خود را از لایههای ناپیدا به عرصه بیاورد، اما چون تناسبی میان سطح تقاضا و امکانات نیست، چنین اجازهای به وی نمیدهیم. بهترین راه برای آنکه بتوانیم در مواجهه با مسائل برای همه طیفها اقدامی بکنیم، این است که تحرک را به جامعه برگردانیم، ما خودگردانی را از جامعه گرفته ایم و مرتب تحقیق میکنیم که بدانیم جوانان چه نیازهایی دارند. حالا تحقیق هم کردید، چه کسی میخواهد این نیاز را جواب دهد؟ در یک جامعه طبیعی، خود جامعه نیاز خودش را به شکل یک سیستم عرضه و تقاضا برآورده میکند. لازمه این، کاهش نقش دولت است، همان راهی که کشورهای توسعهیافته رفته اند.
آنچه من از صحبتهای شما دریافت کردم، این است که در تبیین علل آسیبهای اجتماعی علاوه بر آنکه به زمینههای ساختاری و کارکردی توجه دارید، اهمیت ویژهای به فضای ذهنی و رویکردهای سیاستگذاران و اینکه آنها چگونه جامعه را از دریچه نگاه خود میبینند، قائلید. آیا در سالهای اخیر نشانههایی از نوعی تغییر رویکرد مشاهده کرده اید یا اینکه معتقدید مسئولان ما همچنان به بیراهه میروند؟
به بیراهه میروند. ما مداخلاتی کرده ایم، جامعه دچار مشکلاتی شده و دوباره میخواهیم مداخله مجددی بکنیم که آن مداخله بعدی، وضع را بدتر میکند. نباید تصور کنیم این ماییم که مشکلات را درست تشخیص میدهیم و ماییم که باید آنها را حل کنیم. مشکلاتی که امروز داریم، ناشی از مداخلات تمامیت خواهانه دولتها در زندگی روزمره مردم بوده است. این آسیبی بر آسیبهای قبلی افزوده است. در چرخهای افتاده ایم که باید زودتر از آن خارج شویم.